نصرا. [ ن َ رُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدالحمید منشی
۞ ، ملقب به ابوالمعالی ، از فضلای قرن ششم و از منشیان دربار غزنوی است ، اصل وی ازشیراز
۞ و به روایتی دیگر از غزنین
۞ است ، وی از آغازجوانی به عهد سلطنت بهرام شاه غزنوی (
512-
547 هَ . ق .) به امور دیوانی وارد شد و پس از جلوس خسروشاه غزنوی (
547-
555 هَ . ق .) به تخت پادشاهی ، سمت دبیری یافت ، سپس در زمان سلطنت خسرو ملک (
555-
582 هَ . ق .) به منصب وزارت رسید و سرانجام به سعایت بدخواهان مغضوب و محبوس گشت و به روایت عوفی
۞ این رباعی را از محبس به دربار سلطنت فرستاد:
ای شاه مکن آنچه بپرسند از تو
روزی که تو دانی که نترسنداز تو
خرسند نه ای به ملک و دولت ز خدای
من چون باشم به بند خرسند از تو؟
اما دل سلطان بمهر بازنیامد و ابوالمعالی تا پایان عمر همچنان زندانی بود. اثر معروفی که از این ادیب فاضل باقی مانده است ترجمه ٔ استادانه ای است از کلیله و دمنه که به نام ابوالمظفر بهرام شاه غزنوی مصدَّر است و در اواسط نیمه ٔ اول قرن ششم نگاشته شده است .
۞ این رباعی را هنگام کشته شدن گفته :
از مسند عز اگر چه ناگه رفتیم
حمداًﷲَ که نیک آگه رفتیم
رفتند و شدند و نیز آیند و شوند
ما نیز توکلت علی اﷲَ رفتیم .
نیز او راست :
طبعم که زلشکر هنر دارد خیل
یاقوت به من بخشد و بیجاده به کیل
دُرّ سخنم که جان بدو دارد میل
پرورده ٔ دریاست نه آورده ٔ سیل .
(از تاریخ ادبیات در ایران دکتر صفا، ج
2 ص
948). و لباب الالباب چ نفیسی ص
78 و مجمعالفصحا چ مصفا ج
3 ص
1447).