اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نصف

نویسه گردانی: NṢF
نصف . [ ن َ ] (ع اِ) نیمه ٔ چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). نیمه . نیم از هر چیزی . (ناظم الاطباء). نصف [ ن َ / ن ُ ] ۞ . (منتهی الارب ). رجوع به نِصف شود. || داد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عدل . (ناظم الاطباء). انصاف . (اقرب الموارد). نصف [ ن َ / ن ُ ] . (منتهی الارب ). || (مص ) به نیمه رسیدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیمی از روز بگذشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || به نیمه ٔ چیزی رسیدن . (از ناظم الاطباء) (از زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || نصف گرفتن از قوم . (از منتهی الارب ). یک نیمه از قوم گرفتن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نصافة [ ن َ / ن ِ ف َ ] . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || نیمه ٔ چیزی گرفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نصف کردن . (آنندراج ). گرفتن نیمه ٔ چیزی را. (ناظم الاطباء). || نیمه ٔ قدح نوشیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نوشیدن نیمه ٔ قدح را. (آنندراج ). || به دو نیم تقسیم کردن . (از ناظم الاطباء). به دو نصف تقسیم کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || خدمت کردن .(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نِصاف . نَصاف . نِصافَة. نَصافَة. (ناظم الاطباء) (المنجد) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
نصف میان . [ ن ِ ] ۞ (اِخ ) دهی است از دهستان شاپور بخش مرکزی شهرستان کازرون ، در 24 هزارگزی شمال غربی کازرون بر کنار رودخانه ٔ شاپور، در...
این دو واژه اربی است و پارسی جایگزین این است: نیمسچیک nimescik (سغدی: نم مثچیک nem-meşcik)
نصف النهار. [ ن ِ فُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) نیم روز. ظهر. (یادداشت مؤلف ). || دایره ٔ نصف النهار، دایره ٔنیم روز. (التفهیم ). دائره ٔ فرضی از قطب...
نصف القریه . [ ن ِ فُل ْ ق َرْ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سربنان بخش زرند شهرستان کرمان . در20 هزارگزی شمال شرقی زرند و 3 هزارگزی راه ز...
اصطرلاب نصف . [ اُ طُ ب ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )برای هر دو درجه بکار رود. (از مفاتیح خوارزمی ). و رجوع به اسطرلاب ، و التفهیم ص 285 و ...
نصف العمر شدن . [ ن ِ فُل ْ ع ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، از بس اضطراب یا ترس یا اندوه نیمی از عمر از میان بشدن ، یعنی : در لحظاتی یا...
خط نصف النهار. [ خ َطْ طِ ن ِ فُن ْ ن َ ] (اِخ ) دایره ٔ موهومه ای است در زمین که از دو قطب می گذرد و خط استواء را در زاویه قائمه قطع می کند. (...
دائره ٔ نصف النهار. [ءِ رَ / رِ ی ِ ن ِ فُن ْ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )دایره ای است سمت الرأس و القدم که از جنوب بشمال به هر دو قطب عال...
نسف . [ ن َ ] (ع مص ) از بیخ برکندن بنا را. (از منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (از آنندراج ). برکندن .(ترجمان ...
نسف . [ ن ِ س َ ] (ع اِ) ج ِ نسفة. رجوع به نسفة شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.