نکاءة
نویسه گردانی:
NKAʼ
نکاءة. [ ن ُ ک َ ءَ ] (ع ص ) فلان زُکَاءَة نُکَاءَة؛ او می گزارد حق را و درنگ نمی کند در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نکاءة. [ ن َ /ن ُ ک َ ءَ ] (ع اِ) شکوفه ٔ رافه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکوفه ٔ طرثوث . (ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
نکعة. [ ن َ ع َ ] (ع اِ) گیاهی است شبیه طرثوث . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نکعة. [ ن َ ک َ ع َ ] ۞ (ع اِ) شلم قتاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). صمغ قتاد، یا آن نُکعةاست . (از متن اللغة). || بر نقاوی . (...
نکعة. [ ن َ ک ِ ع َ ] ۞ (ع ص ) زن سرخ فام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مراءة حمراء. (اقرب الموارد). زن سرخ . (ناظم الاطباء). || لب نیک سرخ...
نکعة. [ ن ُ ک َ ع َ ] (ع ص ) رجل نکعة؛ مرد پوست روی رفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردسرخی که پوست بینی وی رفته باشد. (ناظم الاطباء) (ازا...
زیبا ترین واژه ی پارسی که میتون برای این واژه ی تازی آورد (سپوختن )که در فرهنگ پارسی (ایران باستان ) از برابری و آزادی و خردورزی بانو و پور می آید گای...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نکاح . [ ن ِ ] (ع مص ) زن کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (زوزنی ).عقد زناشوئی بستن . (از منتهی الارب ). زن گرفتن . تزوج . (از اقرب الموا...
نکاح . [ ن َک ْکا ] (ع ص ) آنکه زن بسیار گرفته باشد. کثیرالنِکاح .پرشهوت . (ناظم الاطباء). رجوع به نِکاح و نکح شود.