اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نماء

نویسه گردانی: NMAʼ
نماء. [ ن َ ] (ع مص ) ۞ گوالیدن . (از منتهی الارب ). افزون شدن . (دهار). نمو. زیاد شدن و افزون شدن مال و جز آن . (از اقرب الموارد). || بلند برداشتن و سیر افروختن آتش را. (از منتهی الارب ). بلند برافروختن و شعله ور ساختن آتش را. (از اقرب الموارد). || فربه شدن مردم . || برآمدن و بلند گردیدن آب . || برآمدن و افزون شدن رنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غلیظ و پررنگ شدن سیاهی خضاب بر دست و موی و پررنگ و سیاه شدن مرکب بعد از نوشتن . (از اقرب الموارد). || گران گردیدن نرخ . (از منتهی الارب ). بالا رفتن و گران شدن قیمت . (از اقرب الموارد). || برداشتن حدیث و خبر به کسی . || برداشته شدن سخن و حدیث . || سخن رسانیدن به وجه نیکوئی و اصلاح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || منسوب نمودن به سوی کسی . (از منتهی الارب ). نسبت دادن کسی را به پدرش . (از اقرب الموارد). || ناپدید شدن شکار و مردن آن در جائی دور از چشم شکارچی . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) افزونی . (دهار). زیادت . برکت . گوالش . (یادداشت مؤلف ). نما.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
گیتی نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نمایان کننده ٔ گیتی . که گیتی در او نماید. رجوع به گیتی نمای شود.- آینه ٔگیتی نما ؛ آینه ٔ اسکندری : ...
منزل نما. [ م َزِ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) منزل شناس : بدان تا دلم منزل فقر گیردبه از صبر منزل نمائی نبینم . خاقانی .رجوع به منزل شناس ش...
معادل کلمه milestone میباشد.این واژه در مباحث کنترل پروژه گویای برهه ی زمانی خاصی از پروژه می باشد.
شتاب نما. [ ش ِ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (نف مرکب ) آنکه نماید که می شتابد. متظاهر به شتافتن . شتاب نماینده . || (اِ مرکب ) آلتی است به شکل ساعت که...
شمال نما. [ ش َ / ش ِ / ش ُ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نماینده و نشان دهنده ٔ شمال . || (اِ مرکب ) قطب نما. (ناظم الاطباء). رجوع به قطب نما ش...
صورت نما. [ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ صورت . نشان دهنده ٔ صورت از جلا و صافی : صورت نمای شد رخ خاقانی از سرشک رخسار او نگر صنما ...
دوست نما. [ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (نف مرکب ) دوست نمای .- امثال : دشمن دوست نما را نتوان کرد علاج .رجوع به دوست نمای شود.
دانش نما. [ ن ِ ن ِ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ دانش . نشان دهنده ٔ دانش . عرضه کننده ٔ علم . || نشان دهنده ٔ میزان معلومات و اطلاعات .
بدن نما. [ ب َ دَن ْ، ن َ / ن ِ / ن ُ ] (نف مرکب ) که بدن را نشان دهد: جامه ٔ بدن نما؛ جامه ای که بدن از پشت آن نشان داده می شود.- آیینه ...
بینی نما. [ نی ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نشان دهنده ٔ بینی . نمایان کننده ٔ بینی . || آینه ای که طبیب بدان درون بینی نگرد. (یادداشت مؤل...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۸ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.