اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نماء

نویسه گردانی: NMAʼ
نماء. [ ن َ ] (ع مص ) ۞ گوالیدن . (از منتهی الارب ). افزون شدن . (دهار). نمو. زیاد شدن و افزون شدن مال و جز آن . (از اقرب الموارد). || بلند برداشتن و سیر افروختن آتش را. (از منتهی الارب ). بلند برافروختن و شعله ور ساختن آتش را. (از اقرب الموارد). || فربه شدن مردم . || برآمدن و بلند گردیدن آب . || برآمدن و افزون شدن رنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غلیظ و پررنگ شدن سیاهی خضاب بر دست و موی و پررنگ و سیاه شدن مرکب بعد از نوشتن . (از اقرب الموارد). || گران گردیدن نرخ . (از منتهی الارب ). بالا رفتن و گران شدن قیمت . (از اقرب الموارد). || برداشتن حدیث و خبر به کسی . || برداشته شدن سخن و حدیث . || سخن رسانیدن به وجه نیکوئی و اصلاح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || منسوب نمودن به سوی کسی . (از منتهی الارب ). نسبت دادن کسی را به پدرش . (از اقرب الموارد). || ناپدید شدن شکار و مردن آن در جائی دور از چشم شکارچی . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) افزونی . (دهار). زیادت . برکت . گوالش . (یادداشت مؤلف ). نما.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
خواب نما. [ خوا / خا ن ُ / ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) چیزی که بخواب آید. حوادثی یا واقعیتهایی که در خواب برؤیای شخصی می آید. نموده در خواب . ب...
جهان نما. [ ج َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب ) نماینده ٔ جهان . نمایش دهنده ٔ جهان : جام جهان نماست ضمیر منیر دوست اظهاراحتیاج خود آنجا چه حاجتست ...
چهره نما. [ چ ِ رَ / رِ ن َ / ن ِ / ن ُ ] (نف مرکب ) مصور. نقاش . صورتگر. نمایشگر چهره . که منظر کسی یا چیزی را نمایش دهد. که منظر کسی یا چیزی ...
خدای نما. [ خ ُ ن َ ](نف مرکب ) آنچه خدای را بنمایاند. آنچه خدای را نشان دهد. آنچه دلیل وجود خدای دانسته شود : در روی خود تفرج صنع خدای ک...
خشتک نما. [ خ ِ ت َ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف مرکب )وصف چمباتمه نشستنی که خشتک نشیننده نمایان باشد.
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ۞ ] (اِخ ) نظام الدین احمدفرزند نجیب الدین ابوابراهیم محمد. از فقهای شیعه .
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) نجم الدین جعفربن شمس الدین محمدبن جعفر فرزندزاده ٔنجم الدین جعفربن محمد. او راست : کتاب منهج الشیعه .
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) نجم الدین جعفربن محمد فرزند نجیب الدین ابوابراهیم محمد. فقیه و محدث . او راست : کتاب مثیرالاحزان و کتابی در اخ...
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ ) جلال الدین حسن فرزند نظام الدین احمد. فقیه شیعی .
ابن نما. [ اِ ن ُ ن َ ] (اِخ )نجیب الدین ابوابراهیم محمدبن جعفربن محمدبن نمای حلی ربعی . فقیه شیعی . او شاگرد ابن ادریس و استاد محقق صاحب ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.