اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نمکدان

نویسه گردانی: NMKDʼN
نمکدان . [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) ظرفی که نمک را سوده در آن نگه دارند. (آنندراج ). آوند نمک که در آن نمک ریخته در سر سفره می گذارند. (ناظم الاطباء). مِمْلَحة. (دهار) (منتهی الارب ) :
این چنان زرین نمکدان بر بلورین مائده
وآن چنان چون در غلاف زر سیمین گوشوار.

منوچهری .


از برای خوان کعبه ماه در ماهی دو بار
گاه سیمین نان و گه زرین نمکدان آمده .

خاقانی .


پیر خِرَد طفل وار می مزد انگشت من
تا سر انگشت من یافت نمکدان او.

خاقانی .


کآب جگر چشمه ٔ حیوان اوست
چشمه ٔ خورشید نمکدان اوست .

نظامی .


|| کنایه از دهان معشوق و محبوب . (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) :
این شوربخت دل به نمکدان لعل تو
تشنه تر است هرچه از او بیشتر خورد.

جمال الدین .


از لبت شیر روان بود که من می گفتم
این شکر گِردِ نمکدان تو بی چیزی نیست .

حافظ.


نمکدانی به تنگی چون دل مور
نمک چندان که در گیتی فتد شور.

؟ (از آنندراج ).


- نان و نمکدان شکستن ؛ کفران نعمت و ناسپاسی کردن :
نان بشکند همی و نمکدان را
صدقش مبین و مهر مپندارش .

ناصرخسرو.


- نمک خوردن و نمکدان شکستن ؛ کنایه از کافرنعمتی و کفران نعمت کردن . رجوع به همین ترکیب ذیل نمک خوردن شود.
- نمکدان بر زخم سرنگون بودن (بر زخم شکستن ) ؛ کنایه از مبالغه در کاوش زخم است . (آنندراج ). مرادف نمک بر زخم پاشیدن :
نمکدانش به داغم سرنگون است
نمک داند که حال زخم چون است .

زلالی (از آنندراج ).


بهارش شور بلبل رنگ بسته
نمکدان ها به زخم گل شکسته .

غنیمت (از آنندراج ).


- نمکدان در آتش افکندن ؛ کنایه از شور و غوغا کردن و فتنه انگیختن باشد. (آنندراج ).رجوع به ترکیب نمک بر (در) آتش افکندن ذیل نمک شود.
- نمکدان شکستن ؛ کنایه از حق ناشناسی کردن و بی وفائی ورزیدن . (برهان قاطع). نمک به حرامی . (آنندراج ). حق نشناسی و خیانت . (انجمن آرا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
نمکدان . [ ن َ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس که یکصد تن سکنه دارد. آبش از چاه ، محصولش غلات ، شغل اهالی صید ماهی و کر...
نمکدان . [ ن َ م َ ] (اِخ ) نام بنائی است از دوره ٔ صفویه در اصفهان . این بنا را ظل السلطان ویران کرد. (یادداشت مؤلف ).
کاخ نمکدان .[ خ ِ ن َ م َ ] (اِخ ) از بناهای عهد صفویه . در گزارشهای باستان شناسی آمده : بفاصله ٔ صد و پنجاه متر در جنوب آینه خانه عمارت نمکد...
نان و نمکدان شکستن . [ ن ُن َ م َ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از حرام خواری کردن . (برهان قاطع). حرام نمکی کردن . (فرهنگ رشیدی ). نان خوردن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.