 
        
            نوب 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        NWB 
    
							
    
								
        نوب . [ ن َ ] (ع  اِ) ج ِ نائب . رجوع  به  نائب  شود.  ||  نزدیکی . (منتهی  الارب ) (آنندراج ). قرب . مقابل  بُعد. (از اقرب  الموارد) (از متن  اللغة). ||  آن که  بر مسافت  یک  شباروز باشد. (منتهی  الارب ) (آنندراج ). و رجوع  به  اقرب  الموارد و متن  اللغة شود.  ||  قوّت . توانائی . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (از اقرب  الموارد) (از متن  اللغة).  ||  (مص ) بر جای  کسی  ایستادن  و قائم مقام  او شدن . (از منتهی  الارب ) (از آنندراج ). نیابة. (از ناظم  الاطباء) (متن  اللغة). مناب . (اقرب  الموارد) (منتهی  الارب ). نیاب . (اقرب  الموارد) (المنجد).  ||  بازگشتن  از گناه . (از منتهی  الارب ) (از آنندراج ). مناب . (اقرب  الموارد) (منتهی  الارب ). نیاب . (اقرب  الموارد) (المنجد).  ||  لازم  گرفتن  بندگی  را. (از منتهی  الارب ) (آنندراج ). لازم  گرفتن  بندگی  و طاعت  را. (ناظم  الاطباء) (از اقرب  الموارد). توبه  کردن  و ملازم  طاعت  شدن . (از متن  اللغة).  ||  فرودآمدن  کاری . (منتهی  الارب ). کسی  را کاری  رسیدن . (تاج  المصادر بیهقی ). نوبة. (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد) (متن  اللغة).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        نوب . (ع  اِ) نحل . زنبور عسل . واحد آن  نائب  است . (از اقرب  الموارد) (از متن  اللغة).  ||  گروهی  از سیاهان . نوبة. واحد آن  نوبی  است . (از منتهی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نوب . [ ن ُ وَ ] (ع  اِ) ج ِ نوبة، به  معنی  مصیبت  و نازلة. رجوع  به  نوبة (ع  اِ) شود. ||  ج ِ نوبة. رجوع  به  نوبت  و نَوبة شود.