اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نوب

نویسه گردانی: NWB
نوب . (ع اِ) نحل . زنبور عسل . واحد آن نائب است . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || گروهی از سیاهان . نوبة. واحد آن نوبی است . (از منتهی الارب ). جیلی از مردم سودان . (از متن اللغة). رجوع به نوبه (اِخ ) شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
نوب . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ نائب . رجوع به نائب شود. || نزدیکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قرب . مقابل بُعد. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة)....
نوب . [ ن ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ نوبة، به معنی مصیبت و نازلة. رجوع به نوبة (ع اِ) شود. || ج ِ نوبة. رجوع به نوبت و نَوبة شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.