نؤی
نویسه گردانی:
NWY
نؤی . [ ن ُءْی ْ / ن ُ آ ] (ع اِ) آن جوی که بکنند گرداگردخیمه باران را. (مهذب الاسماء). جویچه گرداگرد خرگاه و سراپرده . (آنندراج ). نأی . نئی . ج ، آناء، نؤی ّ، نِئی ّ و نای . (اقرب الموارد). رجوع به نَاءْی ْ شود.
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
نووی . [ ن َ وَ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به نوا است و آن دیهی است در سه فرسخی سمرقند. (از ریحانة الادب ج 4 ص 252 از مراصد الاطلاع ).
نووی . [ ن َ وَ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب به نوا است و آن شهر کوچکی است از توابع ناحیه ٔ حوران از نواحی دمشق که منزل ایوب نبی بود و قبر سا...
نووی . [ ن َ وَ وی ی ] (اِخ ) محمدبن عمربن عربی بن علی معروف به نووی و مکنی به ابوعبدالمعطی ، از علمای قرن چهاردهم هَ . ق . است . در معجم...
نووی . [ ن َ وَ وی ی ] (اِخ ) یحیی بن شرف الدین بن مری ۞ بن حسن حزامی ۞ دمشقی حورانی نووی ، ملقب به محیی الدین و مکنی به ابوزکریا. از ...
نوی دیدن . [ ن َ / ن ُ دی دَ ] (مص مرکب ) خواب دیدن پسر بار اول . محتلم شدن مراهق بار نخست . (یادداشت مؤلف ). || خون دیدن دختر اول بار....
نوی دادن . [ ن َ / ن ُ دَ ] (مص مرکب ) تازگی بخشیدن . تازه کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : ز شرع خود نبوت را نوی دادخرد را در پناهش پیروی داد....