اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نه

نویسه گردانی: NH
نه . [ ن ِ ] (اِخ ) شهرکی است آبادان [ از حدود خراسان ] و با کشت وبرز بسیار و پشه اندر وی نشود. (حدود العالم ). || نام ولایتی نیز بوده است از سیستان ، یکی از شعرا در فتح آنجا و مدح ممدوح خود گفته :
فرخنده بُوَد بر ملک عادل پیروز
فتح نه و تشریف شه و مقدم نوروز.

(انجمن آرا) (آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
نه نی . [ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش نطنز شهرستان کاشان در 12 هزارگزی غرب نطنز و 3 هزارگزی غرب جاده ٔ نطنز به کاشان . در منطق...
نه ای. {نِ ای}. فعل نفی. نیستی مرکب از نِه+ای ////////////////////////// نِه (قید) [پهلوی: nē، مقابلِ آری] ‹نی، نا› برای جواب منفی به سؤال به کار می‌ر...
پی نه. ادا و شکلک کسی‌ را در‌آوردن، پیروی و مسخره کردن کسی‌، پای بر پی کسی‌ نهادن.
دل نه . [ دِ ن ِه ْ ] (نف مرکب ) دل نهنده . کسی که توجه کند و خاطر خود را استوار نماید. (ناظم الاطباء).
اما واژه ای عربی است و پارسی جایگزین این عبارت، اینهاست: 1ـ ولی نه. 2ـ ناپینی nâpini (سنسکریت).*** فانکو آدینات 09163657861
هفت نه . [ هََ ن ُه ْ ] (اِ مرکب ) آرایش و زیور و اسباب عروسی ، و «نه ده » نیز گویند. (غیاث ). || میتواند که مراد از تارهای ساز باشد، چه بر ربا...
تخت نه . [ ت َ ن ِه ْ ] (نف مرکب ) در بیت زیر معادل تخت نشان آمده است : وی بصدای صریر خامه ٔ جان بخش توتاج ده اردشیر، تخت نه اردوان . خاقان...
نه ده . [ ن ُه ْ دَه ْ ] (اِ مرکب ) زیور. و آن را ده و نه نیز گویند، چنانکه هر هفت به معنی زیب و آرایش است . (از رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آن...
نه دیر. [ ن َ ] (ق مرکب ) زود. بزودی : من این لشکرم را یکایک نه دیرکنم یکسر از گنج و دینار سیر.فردوسی .
نه گوش . [ن ُه ْ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) شکلی که نه زاویه دارد.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.