اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نهور

نویسه گردانی: NHWR
نهور. [ ن ُ ] (اِ) چشم . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) :
تو آن سری که شمارند خاک پای ترا
سران محتشمان توتیای نور نهور.

سوزنی (از جهانگیری ).


|| نگاه . (جهانگیری ) (رشیدی ). نگاه به چشم . (انجمن آرا).
- بدنهور ؛ ظاهراً به معنی بدمنظر است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). شاید معنی بدچشم و آلوده نظر هم مناسب باشد :
از آن با بزرگان نیارم نشستن
که ایشان چو حورند و من بدنهورم ۞ .

سنائی (از رشیدی ).


کوردل همچو کور می باشد
سبک و بدنهور می باشد.

سنائی (از انجمن آرا).


|| نگاه کردن از روی قهر و غضب و خشم . (برهان قاطع). اینکه در برهان به معنی نگاه کردن از روی خشم نوشته ، تصحیف خوانی کرده . در فرهنگهای معتبر به معنی نگاه و چشم هر دو آمده و او نگاه بخشم فهمیده . (انجمن آرا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
نهور.[ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نهر. رجوع به نَهر و نَهَر شود.
نهور. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل . در 8 هزارگزی جنوب شرقی بنجار در جلگه ٔ گرم معتدل هوایی واقع و دارای 414 تن سکنه...
چشمه نهور. [ چ َ م َ ن َ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند در 52 هزارگزی شمال خاوری قاین واقع است . جلگه و گرمسیر ا...
نحور. [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نحر. رجوع به نَحْر شود.
نحور. [ ن َ ] (ع ص ) ناحر. (المنجد). نحرکننده . رجوع به نحر شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.