اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نی

نویسه گردانی: NY
نی . (شبه فعل ) نیست . مخفف نیست . صورتی از نیست . (یادداشت مؤلف ) :
آه و دریغا که خردمند را
باشد فرزند و خردمند نی
ورچه ادب دارد و دانش پدر
حاصل میراث به فرزند نی .

رودکی .


مر او را خرد نی و تیمار نی
به شوخیش اندر جهان یار نی .

بوشکور.


سرد است روزگار و دل از مهر سرد نی
می سالخورد باید و ما سالخورد نی ،
از صدهزار دوست یکی دوست دوست نه
وز صدهزار مرد یکی مرد مرد نی .

شاکر بخاری .


ز آن چنار و سرو را بر نی و شاخ بارور
کز سر بدخواه تو بار آورد سرو و چنار.

؟ (فرهنگ اسدی ).


ز لشکر به رازش کس آگاه نی
جز از نامدارانش همراه نی .

فردوسی .


سمن بوی آن سر زلفش که مشکین کرد آفاقش
عجب نی گر تبت گردد ز روی شوق مشتاقش .

منوچهری .


جز مکر و غدر او را چیز دگر هنر نیست
دستان و بند او را اندازه نی و مر نیست .

ناصرخسرو.


چه چیز بهتر و نیکوتر است در دنیی
سپاه نی ملکی نی ضیاع نی رمه نی .

ناصرخسرو.


باکش ز هفت دوزخ سوزان نی
زهرا چو هست یار و مددکارش .

ناصرخسرو.


نعمتت نی و همتت بی حد
دولتت نی و حکمتت بی مر.

سنائی .


خردول و خربغائی نی عقل و نی خرد
اندر سرت بخردلة او بخربقه .

سوزنی .


بی تو نشاطیش در اندام نی
در ارمش یک نفس آرام نی .

نظامی .


ای همچو سراب آسمان را
با صورت تو حقیقتی نی .

سیف اسفرنگ .


چون مرا پنجاه نان هست اشتهی
مر ترا شش گرده همدستیم نی .

مولوی .


ز آنکه نامی بیند و معنیش نی
چون بیابان را مغاره گفتنی .

مولوی .


جامه خواب آورد و گسترد آن عجوز
گفت امکان نی و باطن پر ز سوز.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نی . (حرف ربط، شبه جمله ) ۞ نه . حرف نفی است . رجوع به نه شود : دل پارسی باوفا کی بودچوآری کند رای او نی بود. فردوسی .سر از راه پیچیده...
نی . [ ن َ / ن ِ ] ۞ (اِ) قصب . (آنندراج ) (منتهی الارب ). گیاهی آبی و دارای ساقه ٔ میان کاواک و راست . (ناظم الاطباء). گیاهی که ساقه ٔ آن د...
نی . [ نی ی ] (ع اِ) هرچیز ناپخته و خام . (غیاث اللغات ). گوشت خام . (مهذب الاسماء). گوشت نیم پخته . (ناظم الاطباء). رجوع به نی ٔ شود. || ف...
نی . [ ن َی ی ] (ع اِ) پیه ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شحم . (اقرب الموارد). شحم بدون لحم . نی ّ. (متن اللغة). || سستی . وهن . وهی . (یاددا...
نی .(اِخ ) دهی است از دهستان ویسه ٔ بخش مریوان شهرستان سنندج در 6 هزارگزی جنوب غربی دژ شاهپور و 3 هزارگزی غرب راه مریوان به زراب در دام...
نی ٔ. [ ن َی ْءْ ] (ع مص ) نیم جوش گردیدن گوشت و نیکو پخته نشدن . (از منتهی الارب ). خام ماندن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). || دور شدن کسی ،...
نی ٔ. (ع ص ، اِ) گوشت نیم پخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوشتی که پخته نشده است یا گوشتی که آتش بدان نرسیده است . (از متن اللغة).
نی و چین 中国国际广播电台 نی ساز بادی است که در چین بطور گسترده متداول است و از بامبوی طبیعی تهیه میشود و لذا به چینی "جو دی " موسوم است . نی ساز...
نی نی . (اِ)طفل خرد. بچه . کودک . ببه . به به . (یادداشت مؤلف ).- نی نی کوچولو ؛ بچه ٔ کوچک . کودک خرد.- || در مقام تحقیر وتنبیه کسی که اط...
نی نی . (ق مرکب ) کلمه ای است در نفی که به طور تأکید استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). نه ! نه !. (فرهنگ فارسی معین ) : نی نی که چرخ و دهر ن...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۰ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.