اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نی

نویسه گردانی: NY
نی . (حرف ربط، شبه جمله ) ۞ نه . حرف نفی است . رجوع به نه شود :
دل پارسی باوفا کی بود
چوآری کند رای او نی بود.

فردوسی .


سر از راه پیچیده و داد نی
ز یزدان و نیکی به دل یاد نی .

فردوسی .


ببرم سر خسرو بدهنر
که نی پای باد امر او را نه سر.

فردوسی .


نه آتش پرستند و نی آفتاب
سر بخت گردان درآید به خواب .

فردوسی .


گروه دیگر گفتند نی که این بت را
برآسمان برین بود جایگاه آور.

فرخی .


گر خویشتن کشی ز جهان ورنی
بر تو به کینه او بکشد خنجر.

ناصرخسرو.


اگر بار خرد داری و گر نی
سپیداری سپیداری سپیدار.

ناصرخسرو.


وگر نی رنج خویش از خویشتن بین
چو رویت ریش گشت و دست افگار.

ناصرخسرو.


صلتی درخور آن شعر فرستد ورنی
شعر من بازفرستد نه ز او و نه ز من .

سوزنی .


شد آن مرد وآن حلقه در گوش کرد
سخن نی زبان را فراموش کرد.

نظامی .


مکن کاین ظلم را پرواز بینی
گر از من نی زگیتی بازبینی .

نظامی .


سگ دوست شد و تو آشنا نی
سگ را حق حرمت و ترا نی .

نظامی .


باده نی در هر سری شر می کند
آنچنان را آنچنان تر می کند.

مولوی .


چیست دنیا از خدا غافل شدن
نی قماش و نقره و فرزند و زن .

مولوی .


عیش است در کنار سمنزار خواب خوش
نی در کناریار سمن بوی خوشتر است .

سعدی .


گفتم نی که بر مال ایشان حسرت می خوری . (گلستان ).
دوستان هرگز نگردانند روی از جور دوست
نی معاذاﷲ قیاس دوست با دشمن مکن .

سعدی .


من مانده بدین نمط ز من پای
نی پیش ره و نه بازپس جای .

جامی .


- نی نی ؛ نه نه ! ابداً. حاشا :
شیری است بدانگاه که شمشیر بگیرد
نی نی که تهیدست خود او شیر بگیرد.

منوچهری .


گوئی محمود بود پیش ز مسعود
نی نی مسعود هست بیش ز محمود.

منوچهری .


ز آن پیرک جولاهه ٔ پت خواره ٔ بدخواه
نی نی دو پسر ماندنگویم که دو خر ماند.

سوزنی .


نی نی تو ز رخ نقاب بردار
کان روی نهان دریغم آید.

عطار.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
نی . (شبه فعل ) نیست . مخفف نیست . صورتی از نیست . (یادداشت مؤلف ) : آه و دریغا که خردمند راباشد فرزند و خردمند نی ورچه ادب دارد و دانش پدرحا...
نی . [ ن َ / ن ِ ] ۞ (اِ) قصب . (آنندراج ) (منتهی الارب ). گیاهی آبی و دارای ساقه ٔ میان کاواک و راست . (ناظم الاطباء). گیاهی که ساقه ٔ آن د...
نی . [ نی ی ] (ع اِ) هرچیز ناپخته و خام . (غیاث اللغات ). گوشت خام . (مهذب الاسماء). گوشت نیم پخته . (ناظم الاطباء). رجوع به نی ٔ شود. || ف...
نی . [ ن َی ی ] (ع اِ) پیه ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شحم . (اقرب الموارد). شحم بدون لحم . نی ّ. (متن اللغة). || سستی . وهن . وهی . (یاددا...
نی .(اِخ ) دهی است از دهستان ویسه ٔ بخش مریوان شهرستان سنندج در 6 هزارگزی جنوب غربی دژ شاهپور و 3 هزارگزی غرب راه مریوان به زراب در دام...
نی ٔ. [ ن َی ْءْ ] (ع مص ) نیم جوش گردیدن گوشت و نیکو پخته نشدن . (از منتهی الارب ). خام ماندن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). || دور شدن کسی ،...
نی ٔ. (ع ص ، اِ) گوشت نیم پخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوشتی که پخته نشده است یا گوشتی که آتش بدان نرسیده است . (از متن اللغة).
نی و چین 中国国际广播电台 نی ساز بادی است که در چین بطور گسترده متداول است و از بامبوی طبیعی تهیه میشود و لذا به چینی "جو دی " موسوم است . نی ساز...
نی نی . (اِ)طفل خرد. بچه . کودک . ببه . به به . (یادداشت مؤلف ).- نی نی کوچولو ؛ بچه ٔ کوچک . کودک خرد.- || در مقام تحقیر وتنبیه کسی که اط...
نی نی . (ق مرکب ) کلمه ای است در نفی که به طور تأکید استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). نه ! نه !. (فرهنگ فارسی معین ) : نی نی که چرخ و دهر ن...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۰ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.