اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

و

نویسه گردانی: W
و. [ وُ / وَ / وِ ] (ضمیر) مخفف او.ورا، مخفف او را. واو مخفف او باشد همچو «ورا دیدم »و «مر ورا گفتم » یعنی او را دیدم و مر او را گفتم . (برهان قاطع چ معین مقدمه ٔ مؤلف ص کط) :
چو آن نامه نزدیک خسرورسید
از آن زن ۞ ورا شادی نو رسید.

فردوسی .


ورا در شبستان فرستاد شاه
ز هر کس فزون شد ورا پایگاه .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۰ ثانیه
بی زاد و ولد. [ دُ وَ ل َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) بی زاد و رود. بی فرزند.
بی دک و پوز. [ دَ ک ُ ](ص مرکب ) (از: بی + دک + و + پوز) بی هیأت و قیافه . بی سر و وضع (در تداول با لحن تحقیر و تمسخر). (ازامثال عامیانه ٔ...
بی گفت و گو. [ گ ُ ت ُ ] (ق مرکب ) (از: بی + گفت + و + گو) بی گفتگو. رجوع به بی گفتگو شود.
بی یاد و هوش . [ دُ ] (ص مرکب ) (از: بی + یاد + و + هوش ) بی حافظه . که زود فراموش کند. آنکه حافظه اش ضعیف است . (یادداشت مؤلف ).
بی چشم و رو. [ چ َ / چ ِ م ُ ] (ص مرکب ) سخت بی حیا. کسی که هر چیز را روشن و آشکار با بی ادبی تواند گفت . بی شرم . رک گو. (ازیادداشت بخط مؤل...
بمال و وامال . [ ب ِ ل ُ ] (اِمص مرکب ، از اتباع ) (امر به مالیدن و بازمالیدن که به صورت اسمی و مرادف عمل مالش و ماساژ بکار رود): بعد از ی...
النگ و دولنگ . [ اَ ل َ گ ُ دُ ل َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، چیزهای سبک و مهمل : فلان در اطاق خودش النگ و دولنگی آویزان کرده ...
با رنگ و بوی . [ رَ گ ُ ] (ص مرکب ) با آب وتاب و کروفر استعداد تمام . (آنندراج ) (دِمزن ). یعنی داب و داراب . و کروفر. و استعداد تمام : سوی شهر ...
آلنگ ودولنگ . [ ل َ گ ُ دُ ل َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول عامه ، اسباب و آلات و غالباً زاید و فضول .
اربعة و عشرون . [ اَ ب َ ع َ تُن ْ وَ ع ِ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) بیست وچهار.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.