اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

و

نویسه گردانی: W
و. [ وُ / وَ / وِ ] (ضمیر) مخفف او.ورا، مخفف او را. واو مخفف او باشد همچو «ورا دیدم »و «مر ورا گفتم » یعنی او را دیدم و مر او را گفتم . (برهان قاطع چ معین مقدمه ٔ مؤلف ص کط) :
چو آن نامه نزدیک خسرورسید
از آن زن ۞ ورا شادی نو رسید.

فردوسی .


ورا در شبستان فرستاد شاه
ز هر کس فزون شد ورا پایگاه .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۴ ثانیه
شهریزاد و پرویز. [ ش َ دُ پ َرْ ] (اِخ ) نام داستانی ایرانی که در قدیم آنرا بعربی ترجمه کرده اند. (ابن الندیم ).
روز ننگ و نبرد. [ زِ ن َ گ ُ ن َ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز جنگ . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). روز کوشش . (از برهان قاطع...
بی گفت و شنود. [ گ ُ ت ُ ش ُ / ش ِ / ش َ ] (ق مرکب ) (از: بی + گفت + و + شنود) بدون گفتن و شنودن . بدون مباحثه و جر و بحث . بطور قطع. و رجوع ...
بی هول و تکان . [ هََ / هُو ل ُ ت َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بی ترس و از جای بدر رفتن . بی بیم و از جای بشدن . رجوع به هول و نیز رجوع به تکا...
ارنب و القلولی . [ اَ ن َ ب ُ وَل ْ ق َ ل َ لا ] (اِخ ) ۞ (الَ ....) از صور فلکیه ٔ شمالی ،واقع بین دجاجة و فرس اول و دلفین و سهم و شلیاق .
آب و جارو کردن . [ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روفتن بجاروب با آب پاشیدن .
هفتادو دو کشتی . [ هََ دُ دُ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) هفتادودو ملت . (برهان ). رجوع به هفتادودو ملت شود.
هست و بود کردن . [ هََ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اکتفا بر چیزی موجود کردن ، مثلاً کرباسی به خیاط دهند تا جامه قطع کند، اوگوید: کرباس کم است . گو...
هاج و واج شدن . [ ج ُ ش ُ ] (مص مرکب ) سرگردان شدن . متحیر شدن . || گیج شدن .
گنبد سلم و تور. [ گُم ْ ب َ دِ س َ م ُ ] (اِخ ) برجی مخروطی شکل با پوشش ساروجی به ارتفاع بالغ بر صد پا و بقطر سی پا است . فریزر میگوید: بگفته ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.