اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وار

نویسه گردانی: WʼR
وار. (اِخ ) ۞ نهری است سیلابی در فرانسه که از نواحی آلپ ماریتیم ۞ سرچشمه میگیرد و پوزه تنیه را آبیاری میکند و به مدیترانه میریزد و 135 هزار گز طول دارد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
بنده وار. [ ب َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) مثل بنده .مانند بنده و عبد. (فرهنگ فارسی معین ) : نوشتند پس نامه ای بنده واراز ایرانیان نزد آن شهریار. فر...
بهشت وار. [ ب ِ هَِ ] (ص مرکب ) بهشت گونه . بهشت آسا : بستان بهشت وار شد و لاله رخشان بسان عارض حورا شد. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 129).اردیبه...
آدمی وار. [ دَ ] (ص مرکب ) باادب .
عقیق وار.[ ع َ ] (ص مرکب ) چون عقیق . مانند عقیق : عقیق وار ۞ شده ست آن زمین ز بس که ز خون به روی دشت و بیابان فروشده است آغار.عنصری .
عناب وار. [ ع ُن ْ نا ] (ص مرکب ، ق مرکب ) به شکل عناب . مانند عناب . || به رنگ سرخ . به رنگ عناب : بده عناب چون سازی کمند زلف چین بر ...
غافل وار. [ ف ِ ] (ص مرکب ) چون غافل .مانند غافل . غافل گونه : از برای تو فخ نهند و تو غافل وار روزگار می بری . (سندبادنامه ص 325).
غریب وار. [ غ َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند شخص غریب . ترکیبی است از غریب + وار (مزید مؤخر شباهت ).
غنچه وار. [ غ ُ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بسان غنچه . مانند غنچه : نگیرد هیچکس در دامن محشر گریبانت اگر دامان خود را جمع سازی غنچه وار این...
عروس وار. [ ع َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) چون عروس . چون بیوک . عروس مانند : گاهی عروس وار به پیش آیدبا گوشوار و یاره و با افسر. ناصرخسرو.تو هفت ط...
صوفی وار. (ص مرکب ، ق مرکب ) صوفی مانند. بکردار صوفی . مانند صوفی : چو دختر انده من دید سخت صوفی وارسه روز عده ٔ عالم بداشت پس بگذشت . خاقان...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۵ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.