وسط
نویسه گردانی:
WSṬ
وسط. [ وَ ] (ع مص ) در میان شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نشستن در میان قوم و در میان شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد): وسطهم وسطاً و سطةً، بروزن عدة؛ نشست میان ایشان و در میان شد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ، ق ) در میان و میان هر چیز. (غیاث اللغات ). بین و میان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ظرف است به معنی وسط. (منتهی الارب ). ظرف مبهم است به معنی در میان . (غیاث اللغات ): جلست وسط القوم ؛ نشستم در میان آن قوم . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
وسط. [ وَ س َ ] (ع ص ، اِ) چیزی که میانه باشد، یعنی متوسط بود در طول و قصر و فربهی و لاغری و دیگر کیفیات . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). مع...
وسط. [ وُ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وُسطی ̍. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وسطی ̍ شود.
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: میان، فخن faxan (دری) آنتر āntar (سنسکریت: āntara) خیراپ (کردی: xerāp) مینجا minjā (لری)***فانکو آدینات 09163657...
(بازی) نوعی بازی است که در استان کرمانشاه و مناطق هم جوار آن رایج می باشد. در این بازی نفرات به دو گروه تقسیم می شوند. یک گروه در وسط قرار می گیرد. آن...
حد وسط. [ ح َدْ دِ وَ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ حد متوسط. حد اوسط. حد میانگین . حد میانین . رجوع به حد (اصطلاح منطق ) شود.
دارة وسط. [ رَ ت ُ وَ س َ ] (اِخ ) نام یکی از سه قسمت دارات الحمی است و کوهی بزرگ است . (معجم البلدان ).
مرگن وسط. [ م َ گ َ ن ِ وَ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قره قویون بخش حومه ٔ شهرستان ماکو، در 47هزارگزی جنوب شرقی ماکو در مسیر راه خوی ...
رودشیر وسط. [ رِ وَ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاوید بخش فهلیان و ممسنی از شهرستان کازرون واقع در 68هزارگزی شرق فهلیان و در دامنه ٔ شرق...
شمس آباد وسط. [ ش َ دِ وَ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران . سکنه ٔ آن 134 تن . آب آن از قنات . راه ماشین ...
حسن آباد وسط. [ ح َ س َ دِ وَ س َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران در ده هزارگزی جنوب ورامین . جلگه و معتدل و...