اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وله

نویسه گردانی: WLH
وله . [ وَ ل َ / ل ِ ] (اِ) قهر. || خشم . (برهان ). خشم و غضب . (غیاث اللغات ). || خشمگین . (آنندراج ). || ناز. (برهان ) (انجمن آرا). || عاشق زار. (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
وله . [ وَ ل َه ْ ] (ع مص ) ترسیدن و بیمناک شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || محزون شدن و از خود بیخود شدن از اندوه . (اقرب الموارد). ...
وله . [ وِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) در تداول مردم قزوین ، جنبش و حرکت بسیار جنبندگان خرد در فضای کم ، چنانکه خاکشی یا ماهی در آب ، و همیشه با فعل...
وله . [ ] (اِخ ) دهی است جزو دهستان لورا و شهرستانک بخش کرج شهرستان تهران واقع در 500 گزی راه شوسه ٔ کرج به چالوس دارای 450 تن سکنه . ...
به معنای میان پرده و زمان اندکی که قسمتهای یک نمایش یا فیلم از هم جدا می کند. همچنین به قسمتی که در«میان وقفه» ارائه می شود و شامل موزیک، فیلم و تبلیغ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
وله زده . [ وَ ل َه ْ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) عاشق و دیوانه ٔ خشم دیده و قهرکشیده . || (به اخفای هاء وله ) خشمگین و قهرآلود. (آنندراج ) (بره...
وله ژیر. [ وُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ویسه ٔ بخش مریوان شهرستان سنندج . سکنه ٔ آن 680 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
وله موزو. [ وَ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پنجهزاره ٔ بخش بهشهر شهرستان ساری . سکنه ٔ آن 355 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
شاه وله . [ وَ ل َ ] (اِخ )دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 861 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات . محصول آن غلات و لب...
وله زدن . [ وِل ْ ل َ / ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) بسیار جنبان بودن ، چنانکه خاکشی و کرم در آب گَنده . (یادداشت مرحوم دهخدا). وول زدن در تداول ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
مصطفی فرخفال
۱۳۹۲/۰۲/۲۰ Iran
0
0

هر مریدش ز بایزید افزون
هر یکى در وله دو صد ذوالنون


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.