اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

وو

نویسه گردانی: WW
وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) :
دیلمی وار کند هزمان دراج غوی
بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .

منوچهری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۴۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۲ ثانیه
کلا و حاشا. [ ک َل ْ لاوَ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) هرگز. هیچوقت . بهیچوجه . ابداً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اصل دو کلمه ٔ عربی است که ...
کاف و لام . [ ف ُ ] (اِ مرکب ) کنایه از کل است که کچل هم گویند. (برهان ). || کنایه از گزاف و لاف است چه از گاف مراد گزاف و از لام لاف...
گرم و خشک . [ گ َ م ُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) چیزی را که در وی مایه ٔ آتشی بیشتر باشد گویند گرم و خشک است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
گرم و سرد. [ گ َ م ُ س َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حار و بارد. رجوع به گرم و رجوع به سرد شود. || کنایه از حوادث زمان . (آنندراج ). کنایه ا...
گرگ و میش . [ گ ُ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) تاریک و روشن . و این ترکیب در مورد هوا بکار میرود.- گرگ و میش بودن هوا ؛ تاریک و روشن بودن ...
گرم و نرم . [ گ َ م ُ ن َ ](ترکیب عطفی ، ص مرکب ) موافق و دلخواه . مورد پسند.
گریز و آویز. [ گ ُزُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کر و فر. جنگ و گریز.
گرد و کوران . [ گ ِ دُ ] (اِخ ) دهی از دهستان لاهیجان بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 50هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 9هزارگزی خاور راه شوس...
گرد و خاکی . [ گ َدُ ] (ص نسبی مرکب ) آلوده به گرد و خاک . گردآلود.
گرد و غبار. [ گ َ دُ غ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گرد و خاک . عکاب و عَکوب . قَتان . (منتهی الارب ). رجوع به گرد و خاک شود. || (ص مرکب ) رند...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.