ویل
نویسه گردانی:
WYL
ویل . [ وَ ] (ع مص ) درآمدن بدی و شر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || دردمند نمودن . || مصیبت زده ساختن . || (اِ) وای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: ویله و ویلک و ویلی ، و آن کلمه ٔ وعید و عذاب است و گویند: ویل الشیطان (به نصب و رفع و جر لام ویل و اضافه )، و ویلا له (به تنوین و رفع و نصب و جر)، و در ندبه گویند ویلاه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ویل . [ وَ / وِ ] (صوت ، اِ) وای ، وآن کلمه ٔ افسوس است . (غیاث اللغات ). کلمه ٔ تقبیح و افسوس است . (برهان ). در نصاب نوشته که ویل در اصل و...
ویل . [ وی / وَ / وِ ] (اِ) ظفر. (لغت فرس ). فتح و ظفر. نصرت . (برهان ). || فرصت و وقت یافتن کاری به مراد خویش . (برهان ) (انجمن آرا). هنگام ...
ویل . [ وَ ] (اِخ ) نام وادیی است در جهنم یا نام چاهی یا دروازه ای در آن . (منتهی الارب ). نام جایی است در دوزخ . (برهان ). نام رودی است ...
ویل ویل . [ وَ لُن ْ وَ ی ِ ] (ع اِمرکب ) مبالغه است چون ویل وئیل و ویل وائل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ویل (صوت ، اِ) شود.
چرخاب (به انگلیسی: water wheel, scoop wheel ) ، وسیلهای برای آبکِشی از آبِ جاری یا چاهِ آب. این وسیله با جریان آب یا نیروی حیوان یا انسا...
ویل جوی . [ وَ / وِ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ ویل . مصیبت خواه . خواهان اندوه کسی را : بداندیش دشمن بود ویل جوی که تا چون ستانی از او چیز اوی ۞...
ژری ویل . [ ژِ ] (اِخ ) ۞ نام دهستانی مختلط در الجزیره جزء ناحیه ٔ آئین سفرا ۞ در جنوب ایالت اوران ، دارای 54843 تن سکنه .
تیون ویل . [ یُن ْ ](اِخ ) ۞ مرکز ولایتی در ایالت موزل ۞ فرانسه است که برکنار رود موزل واقع است و 23100 تن سکنه دارد و از مراکز قدیمی م...
بان ویل . (اِخ ) ۞ تئودور. شاعر فرانسوی است متولد سال 1823 و درگذشته به سال 1891 م . او پیروی از مکتب ویکتور هوگو و آلفرد دوموسه و تئوفیل ...
ژونی ویل . (اِخ ) نام مرکز بخش در ایالت آردن از ولایت رِتِل ۞ ، دارای 780 تن سکنه .