اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هالع

نویسه گردانی: HALʽ
هالع. [ ل ِ ] (ع ص ) مرد خروشنده از ناشکیبائی . نیک ناشکیبا. فی الحدیث : من شر ما اوتی العبد شح هالع و جبن خالع؛ ای شح یجزع فیه العبد و یحزن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جزوع . (معجم متن اللغة). شح هالع؛ محزن . (اقرب الموارد). || شتر مرغ رمنده و درگذرنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). النعام السریع فی مضیه . (اقرب الموارد). ج ، هَوالِع.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حالع. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عابربن شالح بن ارفحشدبن سام بن نوح (ع ). وی پدر ارغنون و او پدر ساروغ است و هو اول من شکل الدراهم و الدنانیر. (...
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: سامپَر (سنسکریت: سامپرَتَم) ایدام، اَدیا (سنسکریت) نونام (سنسکریت: نونَم) اَسات (سنسکریت: اَثاتَس) اکنون، ا...
حالا. (ازع ، ق ، اِ) اکنون . کنون . اینک . نَک . نون . الاَّن . امروز. ایدر. ایمه . همیدون . ایدون . فی الحال . این زمان . در همین وقت . در همین حا...
حالاً. [ لَن ْ ] (ع ق ) فی الفور. درحال .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.