اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هبا

نویسه گردانی: HBA
هبا. [ هََ ] (از ع اِ) صورت فارسی هباء. گرد وغبار که از روزن در آفتاب پدید آید. نغام . (ناظم الاطباء). (آنندراج ). غبار. (اقرب الموارد) :
مجره چون ضیا ۞ که اندر اوفتد
به روزن و نجوم او هبای او.

منوچهری .


از حجت میگوی سخنهای به حجت
زیرا که ضیائی تو و اینها چو هبااند.

ناصرخسرو.


می کش مکش آسیب زمین و ستم چرخ
بی چرخ و زمین رقص کن انگار هبایی .

خاقانی .


اسب بچار صولجان گوی زمین کند هبا
طاق فلک بیا گند هم به هبای معرکه .

خاقانی .


|| (ص ) حقیر. ذلیل . خوار. ناچیز. (ناظم الاطباء) :
همه بیشی او بجمله کمیست
همه وعده ٔ او سراسر هباست .

ناصرخسرو.


بهینه چیز که آن کیمیای دولت تست
ز همنشینی صهبا هبا شده ست هبا.

خاقانی .


|| تباه و ضایع. (ارمغان آصفی ) :
بی سکه ٔ قبول تو نقد امل دغل
بی خاتم رضای تو سعی عمل هبا.

سعدی .


- رنج هبا ؛ کسی که رنج و زحمتش بر باد رفته باشد. آن کس که سعی بیهوده و بی نتیجه برد :
پس بگوئید ز من با پدر و مادر من
که چه دلسوخته و رنج هباییدهمه .

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
هباء منثور گردیدن . [ هََ ئن ْ م َ گ دَ ] (مص مرکب ) گرد و غبار شدن . هباء منثورا شدن . || کنایه از حقیر و ذلیل و خوار گردیدن .ناچیز شدن : اسک...
حبا. [ ح َ ] (ع اِ) ابر برهم نشسته . ابربلند برآمده ٔ نزدیک افق مانند کوه . (منتهی الارب ).
هبع. [ هََ ب َ ] (ع ص ) خر و یا هر چهارپایی که به کندی رود و به نشاط نرود. (اقرب الموارد).
هبع. [ هََ ] (ع مص ) کند رفتن خر. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || کند رفتن و به نشاط نرفتن هر چهارپا. (اقرب الموارد). || ...
هبع. [ هَُ ب َ ] (ع اِ) خر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || شتربچه ای که در آخر نتاج زاده باشد. (منتهی الارب ).شتربچه ای که ...
هبع. [ هَُب ْ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هابع و هَبوع . (تاج العروس ) (معجم متن اللغة). رجوع به هابع و هَبوع شود.
حباء. [ ح ِ ] (ع اِ) دهش بی پاداش و منت ، یا عام ّ است . محابات . (منتهی الارب ). دهش . بخشش . (وطواط). عطا. حبوة. محابات (در همه ٔ معانی ). عطا ...
حباء. [ ح ُ ] (ع اِ)حَبیّة. حباء. نوعی از نشستن باشد. (منتهی الارب ).
حباء. [ ح َ ] (ع مص ، اِ) حبوة.
حباء. [ ح َ ب َءْ ] (ع ص ) همنشین پادشاه ، و خاصه ٔوی و وزیر .ج ، احباء. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.