هجر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        HJR
    
							
    
								
        هجر. [ هََ ج َ ] (اِخ ) نام  شهرهایی  است  که  مرکز آن  صفاست  و بین  آن  و یمامة ده  روزراه  و فاصله ٔ آن  از بصره  پانزده  روز راه  با شتر است . (از معجم  البلدان ). با الف  و لام ، موضع دیگری  است  که  در روزگار پیغمبر گشوده  شد و گفته  شده  است  که  در سال  8 یا 10 هجرت  بر دست  علأبن  الحضرمی  فتح  گردید. (معجم  البلدان ). در حضرموت  دو قصبه  بدین  اسم  موجود بوده . (از قاموس  الاعلام  ترکی ). نام  یک  حصه  از روستای  مازن . (منتهی  الارب ) (قاموس ). دژی  است  از مخلاق  مازن . (معجم  البلدان ). صاحب  تاج  العروس  در شرح  کلمه ٔ «حصة» گوید: در تمام  نسخ  قاموس  «حصة» است  ولی  صحیح  آن  چنانکه در معجم  البلدان  آمده  «حصنة» میباشد. ابن الحائک  گوید: هجر قریه ٔ صمد و جازان  است . (از معجم  البلدان ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۷۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        حجر اغبر. [ ح َ ج َ رِ اَ ب َ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) نوعی  سنگ . (نزهةالقلوب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر یونس . [ ح َ ج َ رِ ن ُ ] در «مالایسع» بجای  حجر بولس ، حجر یونس  آمده  است . رجوع  بحجر بولس  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دیار حجر.[ رِ ح ِ ] (اِخ ) دیار ثمود. رجوع  به  دیار... شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر یهودی . [ ح َ ج َ رِ ی َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب )  ۞  رجوع  به  حجرالیهود شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر مریمی . [ ح َ ج َ رِ م َ ی َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) یا حجرالمریمی . و هم  ابوریحان  بیرونی  در باب  ذکر خرز الحیات  گوید: و امتحانها (ای  امتح...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر البرم بفتح باء موحده و راء مهمله و الف و میم ماهیت آن سنکی است سیاه که از ان دیک* و ظروف می سازند و در خراسان بسیار است افعال و خواص آن جهت تقویت ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر افروی . [ ح َ ج َ رِ اَ رَ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) ظاهراً مصحف  حجر افروغی  است .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر اسیوس . [ ح َ ج َ رِ اَ س ِ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) سنگ  شوره . چه  اسیوس  بیونانی  شوره  را گویند و آنرا نمک  چینی  خوانند. (آنندراج ). رجوع ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر ارمنی .   ۞ [ ح َ ج َ رِ اَ م َ ] (ترکیب  وصفی ، اِ مرکب ) سنگی  است  نزدیک  سنگ  لاجورد، لکن  لاجورد صافی تر و رنگین تر است  و این  نرم تر است . ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حجر آسیوس . [ ح َ ج َ رِ س ِ ] (ع  اِ)  ۞  سنگ  شوره . نمک  چینی . بارود باروت . ثلج  الصین . حسین  خلف  گوید، یعنی  سنگ  شوره  چه  آسیوس  بیونانی شور...