گفتگو درباره واژه گزارش تخلف هراه نویسه گردانی: HRʼH هراه . [ هََ / هَِ ] (اِخ ) هرات . (غیاث ) : همه شاهان را خاک کف پای تو کنداز بلاد حبش و بادیه و زنگ و هراه . منوچهری .چو خدمت تو که مقصودم است حاصل نیست مرا یکی است نشابور وبلخ و مرو و هراه .انوری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۴ ثانیه واژه معنی هراه هراه . [ ] (اِخ ) شهرکی است به فارس ، هوایش معتدل است و آب روان اندک دارد. جایی آبادان و دارای جامع و منبر است . (از فارسنامه ٔ ابن بلخی ... هرعة هرعة. [ هََ رَ ع َ / هََ ع َ ] (ع اِ) شپش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). هرعة هرعة. [ هََ رَ ع َ ] (ع اِ) کرمکی است . (آنندراج ). دویبة. (اقرب الموارد). حراة حراة. [ ح َ ] (ع اِ) میان سرای . (مهذب الاسماء). رجوع به حَرا شود. || آواز فروختگی آتش . (منتهی الارب ). || آواز وزیدن باد بر درخت . || ... هراءة هراءة. [ هََ ءَ ] (ع مص ) سخت شدن سرما بر کسی چنانکه خواهد بکشد او را. (منتهی الارب ). هرء. (اقرب الموارد). || کشتن سرما کسی را. (منتهی الار... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود