اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هرب

نویسه گردانی: HRB
هرب . [ هََ رَ ] (ع مص ) گریختن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة زوزنی ). فرار. (اقرب الموارد) :
هرکه با تو بجنگ گشت دچار
با ظفر نزد او یکی است هرب .

فرخی .


ز آن روز باز دیو بدیشان علم زده ست
وز دیو اهل دین بفغانند و در هرب .

ناصرخسرو.


می فروش اندر خرابات ایمن است امروز و من
پیش محراب اندرم با بیم و ترس و با هرب .

ناصرخسرو.


- بوالهرب ؛ گریزان . فراری :
خواند مزمل نبی را زین سبب
که برون آ از گلیم ای بوالهرب .

مولوی .


|| نیمه ٔ میخ فروشدن به زمین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شتاب کردن در راه رفتن . (از اقرب الموارد). || دور شدن در زمین . (اقرب الموارد). || پیر کلانسال گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || غرق شدن در کاری . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) نام ابوالوداد است . و گویند نام وی عبیدبن قیس باشد. (الاصابة قسم اول ج 1 ص 334).
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) (باب ...) محله ای به بغداد نزدیک قبر احمدبن حنبل . (معجم البلدان ).
حرب .[ ح َ ] (اِخ ) خثعمی . تابعی است . (الاصابة ج 2 ص 78).
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) سریج ، مکنی به ابی سفیان . محدث است .
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) سلمی . رجوع به حریث سلمی شود.
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) سجزی ملک تاج الدین پدر میر ناصرالدین عثمان بن حرب السجزی . عوفی گوید: امیر ناصر پسر ملک تاج الدین حرب که از عدل شامل ...
حرب جای . [ ح َ ] (اِ مرکب ) رزمگاه . معرک . معرکة.مَکَرّ. (منتهی الارب ). حربگاه : اسفاهدون را در این روز بکشتند در حرب جای . (تاریخ طبرستان ).
حرب دان . [ح َ ] (نف مرکب ) عالِم به فنون جنگ : سوم شجاع و مبارز حرب دان و سلاح شناس . (سندبادنامه ص 318).
حرب کردن . [ ح َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جنگیدن . جنگ کردن .
حرب حنین . [ ح َ ب ِ ح ُ ن َ ] (اِخ ) یکی از غزوات معروف پیغمبر است . رجوع به حنین شود. و چون در این جنگ تلفات سنگین بر مسلمانان وارد شده ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.