اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هرمز

نویسه گردانی: HRMZ
هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) فرشته ای که امور و مصالح روز هرمز - یعنی روز اول هر ماه -به او تعلق دارد. (برهان ). نام فرشته نیست نام خداست . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
فرخ هرمز. [ ف َرْ رُ هَُ م َ ] (اِخ ) یکی از سپهبدان دوره ٔ ساسانی است که در زمان سلطنت آزرمدخت مدعی تاج و تخت شد و آزرمدخت را به زنی خوا...
هرمزدوم . [ هَُ م ُ زِ دُوْ وُ ] (اِخ ) رجوع به هرمزبن نرسی ، هرمزد دوم و نیز رجوع به ساسانیان شود.
هرمز سوم . [ هَُ م ُ زِ / س ِوْ وُ ] (اِخ ) پسر یزدگرد دوم ساسانی . رجوع به هرمزبن یزدجرد و نیز رجوع به ساسانیان شود.
باب هرمز. [ ب ِ هَُ م ُ ] (اِخ ) بابی بین خلیج فارس و بحر عمان .
تنگه ای در میان خلیج فارس و دریای عمان . تنگة هرمز باریکة دریایی خمیده شکلی است که در منتهی الیه شرقی خلیج فارس واقع شده است و فلات ایران را از شبه جز...
هرمز پنجم . [ هَُ م ُ زِ پ َ ج ُ ] (اِخ ) وی از آخرین پادشاهان ساسانی و نوه ٔ خسروپرویز است که پس از آزرمیدخت روی کار آمد سلطنت او در حدود سا...
هرمز چهارم . [ هَُ م ُ زِ چ َ رُ ] (اِخ ) وی معروفترین هرمزهای ساسانی و پسر انوشیروان عادل بود.رجوع به هرمزبن خسرو و نیز رجوع به ساسانیان ...
استاد هرمز. [ اُ هَُ م ُ ] (اِخ ) رجوع به هرمز و الجماهر بیرونی ص 201 شود.
هرمز .جزیره ای خاگی که نوعی گنبد نمکی است به مساحت 42 کیلومتر مربع برابر با 16 مایل مربع در ورودی خلیج فارس در ۸ کیلومتری بندرعباس . این جزیره را ب...
کاردیر هرمز. [ هَُ م ُ / م َ] (اِخ ) کارتیر. کرتیر. موبدی در عهد ساسانی که کتیبه ای از او در نقش رجب و کتیبه ٔ دیگری از همو در بالای نقش برجس...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.