اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هرمز

نویسه گردانی: HRMZ
هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) فرشته ای که امور و مصالح روز هرمز - یعنی روز اول هر ماه -به او تعلق دارد. (برهان ). نام فرشته نیست نام خداست . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
هرمز. [هَُ م ُ ] (اِخ ) رباطی بوده است در حدود ورامین در ناحیتی مشهور به جرم جوی که در حدود سیزده فرسنگ با دامغان فاصله داشته و بر سر را...
هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) ابن بلاش . رجوع به هرمزان بن بلاش شود.
هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) ابن بیزن . رجوع به هرمزان بن بلاش شود.
هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) ... ابن خسرو. رجوع به هرمز چهارم و ساسانیان شود.
هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ )... ابن شاپور. رجوع به هرمز اول و ساسانیان شود.
هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) ابن شیرویه . رجوع به هرمز چهارم شود.
هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) ... ابن نرسی . رجوع به هرمز دوم و ساسانیان شود.
هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) ... ابن یزدجرد. رجوع به هرمز سوم و نیز رجوع به ساسانیان شود.
هرمز اول . [ هَُ م ُ زِ اَوْ وَ ] (اِخ ) ساسانی . پسر شاپور اول . رجوع به ساسانیان شود.
راذ هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) نام یکی از قضات عهد ساسانی . (ایران در زمان ساسانیان ص 76).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.