اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هرة

نویسه گردانی: HR
هرة. [ هَِرْرَ ] (ع اِ) مؤنث هِرّ. ج ، هِرَر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). گربه ٔ ماده . (یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به هر و هرر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
حره ٔ راهص . [ ح َرْ رَ ی ِ هَِ ] (اِخ ) زمینی است بنی قریطبن عبدبن کلاب راهص را و آنرا نعل راهص نیز نامند. (معجم البلدان ).
حره ٔ راهط. [ ح َرْ رَ ی ِ هَِ ] (اِخ ) زمینی است بنوقریض یا فزاره را.
حره ٔ رماح . [ ح َرْ رَ ی ِ رُ ] (اِخ ) موضعی است به دهناء. (معجم البلدان ).
حره ٔ ضارج . [ ح َرْ رَ ی ِ رِ ] (اِخ ) نام موضعی است و گفته اند نام آن اثله ٔ ضارج است . (معجم البلدان ).
حره ٔ ضرغد. [ ح َرْ رَ ی ِ ض َ غ َ ] (اِخ ) نام موضعی به جبال طی و بعضی گفته اند در بلاد غطفان . (معجم البلدان ).
حره ٔ لبن . [ ح َرْ رَ ی ِ ل ُ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ). رجوع به لُبْن شود.
حره گوهر. [ ح ُرْ رَ گ َ هََ ] (اِخ ) لقب دختر مسعودبن محمودبن سبکتکین . و او را مسعود به برادرزاده ٔ خویش امیر احمدبن محمد بزنی داد.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
حره ٔ واقم . [ ح َرْ رَ ی ِ ق ِ ] (اِخ ) یکی از دو حره ٔ مدینه است و آن حره ٔ شرقیة باشد. و وقعةالحرة مشهور به ایام یزیدبن معاویة به سال 63 ه...
حره ٔ لفلف . [ ح َرْ رَ ی ِ ل َ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . (معجم البلدان ). رجوع به لفلف شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.