اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هزم

نویسه گردانی: HZM
هزم . [ هََ زَ ] (ع اِ) بانگ کمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
حزم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبد عمرو خثعمی . بغوی گوید مدنی بود اما نمیدانم صحابی بود یا نه ، حدیثی راجع به حق خلیفه بر مردم از او آمده است . ...
حزم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عمرو واقفی . ابومعشر گوید: از بکائین است که آیت : «فتولوا و اعینهم تفیض من الدمع» در حق ایشان نازل گردیده است . (ا...
حزم . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ولیدبن عبدالملک بن مروان اموی . مادرش ام ولد بوده است . (العقد الفرید ج 5 ص 185).
حزم . [ ح َ ] (اِخ ) بنی عُوال نام کوهی در نواحی حجاز از غطفان . (معجم البلدان ).
حزم . [ ح َ ] (اِخ ) حدیدا. نام موضعی است و مرار شاعر در بیت ذیل نام آن برده : یقول صحابی اذ نظرت صبابةبحزم حدید اما بطرفک تسمح .(معجم ا...
حذم . [ ح َ ذِ ] (ع ص ) برنده . (منتهی الارب ). قاطع. (اقرب الموارد).
حذم . [ ح َ ] (ع مص ) بریدن . (زوزنی ). || بشتاب خواندن . (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). حذم در قرائت ؛ بشتاب و تند خواندن . || بشتاب ...
حذم . [ح َ ذَ ] (ع مص ) طیران مرغ پربریده . (منتهی الارب ).
حذم . [ ح ُ ذَ ] (ع ص ) مرد کوتاه که گام نزدیک گذارد. (منتهی الارب ).
حذم . [ ح ُ ذُ ] (ع ص ، اِ) خرگوشهای چابک . || دزدان دانا و ماهر در دزدی . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.