همل
نویسه گردانی:
HML
همل . [ هََ م َل ل ] (ع اِ) خانه ٔ کوچک . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
همل . [ هََ ] (ع مص ) بر سر خود به چرا گذاشته شدن شتران بی راعی . || روان گردیدن اشک چشم کسی . || پیوسته باریدن آسمان . (منتهی الارب )...
همل . [ هََ م َ] (ع اِ) پوست برکنده از درخت خرما. || آب روان که او را بازدارنده نباشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اشتری که ر...
همل . [ هَِ ] (ع اِ) گلیم سطبر که اعراب پوشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خیمه ٔ کهنه ٔ پشمینه . (منتهی الارب ). پاره . (از اقرب ال...
همل . [ هَِ م ِل ل ] (ع ص ) کلانسال . (از اقرب الموارد).
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
فَرز farz (اوستایی: فْرَزا)
آهرَن ãhran (سنسکریت: آهَرَنَ)
آپوریش puriŝã (پهلوی: آپوریشْن)
اودوَن udvan (سنس...
حمل . [ ح َ ] (ع مص ) باردار شدن زن . (منتهی الارب ). حامله شدن . (اقرب الموارد). حامل و حامله ، نعت است از آن . (منتهی الارب ). || بار آور...
حمل . [ ح َ م َ ] (ع اِ) بره . (منتهی الارب ). خروف . (اقرب الموارد). || بره ٔ چند ماهه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، حُملان . (اقرب ال...
حمل . [ ح ِ] (ع اِ) بار سر و پشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آنچه حمل میشود. ج ، اَحمال ، حمولة. || واحدِ حمول . هودج ها یا شتری که بر آ...
حمل . [ ح ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ حمال به معنی حمالة. (منتهی الارب ). رجوع به حمال و حمالة شود. || ج ِ حَمال به معنی دیه و تاوان . (از اقرب ...
حمل . [ح َ م َ ] (اِخ ) لقب حضرت مسیح . (از اقرب الموارد).