 
        
            هوس 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        HWS 
    
							
    
								
        هوس . [ هََ ] (ع  مص ) نوعی  از رفتار که  بر زمین  تکیه کنان روند. (منتهی  الارب ).  ||  نرم  راندن . (تاج  المصادر).  ||  کوفتن . (منتهی  الارب ) (دهار) (از اقرب  الموارد).  ||  شکستن . (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد).  ||  به  شب  گشتن . (منتهی  الارب ). به  شب  گردیدن . (تاج  المصادر بیهقی ).  ||  نیک  خوردن . (تاج  المصادر) (از اقرب  الموارد).  ||  سخت  خوردن . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).  ||  تباهی  کردن  گرگ  در گله . (از اقرب  الموارد).  ||  گرد گردیدن . (منتهی  الارب ). در گرد چیزی  گردیدن . (از اقرب  الموارد).  || رفتن  بر زمین  به  اعتمادی  سخت . (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        هوس . [ هََ وَ ] (ع  اِ) نوعی  از جنون . (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد).  ||  هلاک . (اوبهی ).  ||  خواهش  و آرزو و ریژ وهوا و آرزوی  نفس . (ناظم  ال...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هوس . (اِ) هوا و هوس  باشد. (برهان ) : در قدح  کن  ز حلق  بط خونی همچو روی  تذرو و چشم  خروس رزم  بر بزم  اختیار مکن هست  ما را به  خود هزاران  هوس .ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هوس . [ هََ وِ ] (ع  ص ) گشن  تیزشهوت . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هوس . (اِخ ) ۞  ژان . از روحانیان  چک ، متولد 1368 و محروق  در 1415 م . رجوع  به  ژان  هوس  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هوس . [ هََ وَ ] (اِخ ) دهی  است  از بخش  فریمان  شهرستان  مشهد. دارای  390 تن  سکنه ، آب  آن  از قنات  و محصول  عمده اش  غله ، میوه  و چغندر است . (ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                         این واژه در سنسکریت اَوَس avas می باشدو دارای شش معنی است: 1ـ لطف، مرحمت، عنایت. 2ـ پشتیبانی، حمایت. 3ـ برآورد، ارزیابی، تخمین. 4ـ شادی، خوشی، لذت، ک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هوس باز. [ هََ وَ ] (نف  مرکب ) آنکه  در پی  هوس  رود. هواپرست . (آنندراج ). که  هوس  باختن خواهد :  هرزه گردی  بی نماز، هواپرست  هوس باز.(گلستان ). ض...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هوس جفت . [ هََ وَ ج ُ ] (ص  مرکب ) آنکه  با هوس  جفت  و همراه  باشد. هوسناک . پرهوس  : پرستار تو شیرین  هوس جفت به  لفظ من  شهنشه  را چنین  گفت .نظام...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هوس ران . [ هََ وَ ] (نف  مرکب ) آنکه  در پی  هوس  باشد و بدنبال  هوس  برود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هوس کیش . [ هََ وَ ] (ص مرکب ) که  تبعیت  از خواست  دل  و خواهانی  گذرا دارد.