اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هیرمند

نویسه گردانی: HYRMND
هیرمند. [ م َ ] (اِخ ) نام رودی است عظیم در سیستان . گویند از کوههای غور و غرجستان خیزد و به زمین داور و بست بگذرد و هزار نهر در آن داخل شود و هزار نهر از آن خارج گردد و در هیچ حالت زیاد و کم ننماید. (انجمن آرا) (آنندراج ) :
از این پس بیامد سوی هیرمند
همی بود ترسان ز بیم و گزند
سراپرده زد بر لب هیرمند
به فرمان پیروز شاه بلند.

فردوسی .


چو برگردد او از لب هیرمند
تو پای اندرآور به رخش بلند.

فردوسی .


اندر این اندیشه بودم کز کنار شهر بست
بانگ آب هیرمند آمد به گوشم ناگهان .

فرخی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
هیرمند. [ م َ ] (اِ مرکب ) آتش پرست که ملازم آتش باشد. مرکب از هیر به معنی آتش + مند به معنی صاحب و دارای ...
هیرمند. [ م َ ] (اِخ ) و هیربد، لقب گشتاسب شاه بود. (انجمن آرا) (آنندراج ).
هیرمند یا هلمند (انگلیسی: Helmand; یونانی: Ἐτύμανδρος, لاتین: Erymandrus) نام رودی است که از ولایت هلمند افغانستان روان شده و به دریاچهٔ هامون که دریا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.