هیس
نویسه گردانی:
HYS
هیس . [ هََ ] (ع اِ) آماج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جمیعاسباب برزیگری از جفت گاو و جز آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). لغت عمانی است . (اقرب الموارد). || (مص ) به افزونی گرفتن چیزی را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || به پا کوفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پراکنده کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || رفتن به هر نوع که باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
هیس . (صوت ) در تداول ، آهسته گوی . آهسته رو. آواز مده . هیچ مگوی . خاموش ! آهسته ! یواش ! صوتی است که از آن امر به آهسته گفتن یا سکوت کردن...
هیس هیس . [ هََ س ِ هََ س ِ ] (ع اِ فعل ) کلمه ای است که وقت امکان و برانگیختن بر کاری گویند. (منتهی الارب ). کلمه ای است که به انسان گ...
هیص . [ هََ ] (ع اِ) درشتی در چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سرگین مرغ . || (مص ) گردن کوفتن . || سرگین انداختن مرغ . (از منتهی ال...
حیس .[ ح َ ] (ع اِ) طعامی است و آن چنان باشد که خرما رابا روغن و پینو ۞ آمیخته بشورانند و تخم خرما را از آن دور کنند و گاه عوض پینو، پست...
هیث . [ هََ ] (ع مص ) هَیَثان . چیزی اندک دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اندک دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ازاقرب الموارد). || جنبیدن . |...
حیث . [ ح َ ث ُ / ث َ / ث ِ ] (ع اِ) جا. (منتهی الارب ). آنجا. (ترجمان عادل بن علی ). کجا. هر کجا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و آخر آن مبنی...
حیص . [ ح َ ] (ع مص ) حَیصَة. حُیوص . محیص . محاص . حیصان . برگشتن و به یک سو شدن از چیزی یا در حق دوستان حاصوا گویند و در حق دشمنان انهزموا...
حیص بیص . [ ح َ ص َ ب َ ص َ ] (ع اِ مرکب ، از اتباع ) بفتح اول هر دو و آخر هر دو و بکسر آخر هر دو و بفتح اول و کسر آخر و حاص َ باص َ یا حاص ِ باص...
حیص بیص . [ ح َ ص َ ب َ ] (اِخ ) سعدبن محمدبن سعد صیفی تمیمی . شاعری است مشهور از مردم بغداد که به ابوالفوارس ملقب بود. وی فقیه بود و سران...
حیث بیث . [ ح َ ث َ ب َ ث َ / ح َ ث ِ ب َ ث ِ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) همان حوث بوث . (از منتهی الارب ). رجوع به حوث و بوث شود.