هیس
نویسه گردانی:
HYS
هیس . [ هََ ] (ع اِ) آماج . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جمیعاسباب برزیگری از جفت گاو و جز آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). لغت عمانی است . (اقرب الموارد). || (مص ) به افزونی گرفتن چیزی را.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || به پا کوفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پراکنده کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || رفتن به هر نوع که باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حیص (با تلفظ hays و نیز heys) در فرهنگ معین وامواژه از عربی، مصدر لازم، بهمعنی کنار افتادن، بهیکسو شدن. بیص (با تلفظ bays و beys) در مدخل مربوط به...
من حیث هو {م ِ ح َ ث ُ ه ُ و َ } (ع ق مرکب ) او به تنهائى؛//
حَیْثُ : [ حیث ]: ظرف مکان و مبنى بر ضم است ؛ « حَیْثُ انَّ »: براى اینکه « مِنْ حَیْثُ...
حیث و بیث . [ ح َ ث ُ ب َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) گیرودار. (ناظم الاطباء).
من حیث المجموع . [ م ِ ح َ ثِل ْ م َ ] (ع ق مرکب ) بر روی هم . روی هم رفته . (یادداشت مرحوم دهخدا): من حیث المجموع باید این کار خوب تمام ...
من حیث لایشعر. [ م ِ ح َ ث ُ ی َ ع ُ ] (ع ق مرکب ) لاعن شعور. بدون ادراک . (یادداشت مرحوم دهخدا).