اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یاره

نویسه گردانی: YARH
یاره . [ رَ / رِ ] (اِ) یارا. توانایی . قوت . قدرت . (برهان ). یارا. (رشیدی ) (آنندراج ). توان . تاب . (صحاح الفرس ) :
بدو [ طوس ]گفت گودرز باز آر هوش
سخن بشنو و پهن بگشای گوش ...
نیای من آهنگر کاوه بود
که با فر و برز و ابا یاره ۞ بود.

فردوسی .


ابا آنکه از مرگ خود چاره نیست
ره خواهش و پرسش و یاره نیست .

فردوسی .


زبان و خرد بود و رای درست
بتن نیز یاره ز یزدان بجست .

فردوسی .


جز زُهره کرا زَهره که بوسد پایت
جز یاره کرا یاره که گیرد دستت ۞ ؟

مهستی (از رشیدی ).


۞
لطفت به کرم چاره ٔ بیچاره کند
عدلت ستم از زمانه آواره کند
در گلشن عدل تو صبارا نبود
آن یاره که پیراهن گل پاره کند.

(از جهانگیری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
یاره ٔ فیقرا. [ رَ / رِ ی ِ ف َ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ایارج تلخ و آن ایارجی است که جزء عمده ٔ آن صبر است . رجوع به یاره (= ایارج ) ...
یعرة. [ ی َ رَ ] (ع اِ) بزغاله که آن را بر مغاک شیر و دیگر دده بندند جهت شکار یا عام است . یعر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.