اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یاره

نویسه گردانی: YARH
یاره . [ رَ / رِ ] (اِ) یارک . جفت . زهدان . مشیمه . جنین و رجوع به یارک شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
یاره . [ رَ / رِ ] (اِ) دست برنجن را گویند و آن حلقه ای باشد از طلا و نقره و غیر آن که بیشتر زنان در دست کنند و یارق معرب آن است و به عرب...
یاره . [ رَ / رِ ] (اِ) یارا. توانایی . قوت . قدرت . (برهان ). یارا. (رشیدی ) (آنندراج ). توان . تاب . (صحاح الفرس ) : بدو [ طوس ]گفت گودرز باز آر ...
یاره . [ رَ / رِ ] (اِ) مُرکبی باشد از ادویه ٔ ملینه که اطبا بجهت مسهل سازند و معرب آن یارج است و مشهور به ایارج بود. (برهان ). ترکیبی است...
برگرفته از واژه اوستایی "ایاره" به معنای عصر و شامگاه میباشد.این واژه "یاره" هم اکنون در زبان کردی به کار میرود.
گل یاره . [ گ ُ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سوسن بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز که در 36هزارگزی شمال ایذه واقع شده است . هوای آن معتدل ...
یاره گر. [ رَ/ رِ گ َ ] (ص مرکب ) یارقی . (دهار). سازنده ٔ یاره .
یاره گله . [ رِ گ ُ ل ِ] (اِخ ) دهی است از بخش کلیائی شهرستان کرمانشاهان ،با 335 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
یاره تاشی . [ رَ / رِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) حجرالعاج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به حجرالعاج و حجر اعرابی شود.
ساری یاره . [ رَ / رِ ] (ترکی ، اِ مرکب ) زردزخم ۞ . زرده قوبا. ادرفن .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.