یحیی
نویسه گردانی:
YḤYY
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن ادریس بن علی بن حمود، مکنی به ابوزکریا و ملقب به القائم ، از خلفای دولت حمودیه در اندلس بود. پس از مرگ پدر به سال 431 هَ . ق . بدو بیعت کردند ولی مردی سست رای بود. پسر عمش حسن بن یحیی بر او شورید و از خلافت برانداخت . وی به سال 434 هَ . ق . در مالقة درگذشت یا به دست حسن بن یحیی کشته شد. (از اعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۲۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن شرف بن مری بن حسن حزامی حورانی نووی شافعی ، در فقه و حدیث علامه بود. رجوع به نووی (یحیی بن شرف ...) شود.
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن شمس الدین بن امام المهدی احمدبن یحیی حسنی علوی (شرف الدین )،امام متوکل علی اﷲ از ائمه ٔ زیدیه ٔ یمن و از ف...
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن صاعدبن یحیی ، مکنی به ابوالفرج و ملقب به معتمد الملک و معروف به ابن تلمیذ، پزشک و شاعر و ادیب عصر عباسی . ...
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن صالح بن یحیی شجری صنعانی ، معروف به سحولی ، از قضات و فقها و وزرای زیدیه بود و به سال 1134 هَ . ق . در صنعا ...
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن صنور صیاد ضبی ، مثل است در سختی و صلابت . (منتهی الارب ).
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن صولات بن ورساک بن ضری بن رفیک بن مادغش بن بربر که «جانا» یا «شانا» معروف به زَناتَه دومین قبیله بربرهای ع...
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن طیب یمنی نحوی ، مردی ادیب و شاعر بود. تصنیف مختصری در فقه دارد. هرگز اشعار طولانی نمی گفت و مدیحه ها و هجویه...
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عباس معروف به صبح ازل ، از مردم مازندران و مؤسس فرقه ٔ ازلیان است . رجوع به صبح ازل شود.
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل بن سهل یکی ، شاعری هجوگوی بود و در معانی نیز تصرف می کرد. وی از مردم «یکة» از قلعه های مرسیه و به...
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل بن عبدالرحمان بن مجید فهری ، مکنی به ابوبکر، شاعر مغرب در روزگار خود بود. تولد یحیی به سال 535 هَ ....