یزید
نویسه گردانی:
YZYD
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن ثروان قیسی ، از قبیله ٔ قیس بن ثعلبة، مکنی به ابوثروان و معروف به هبنقه و ملقب به ذوالودعات جاهلی بود و در غفلت مثل است . گویند: «احمق تر از هبنقه !» وی گردن بندی به درازی ریشش از شبه و سفال و استخوان بر گردن می آویخت . سبب این کار را پرسیدند گفت : می خواهم بدان خودم را بشناسم ! برادرش گردن بند را دزدید و بر گردن آویخت چون برادر را دید، گفت : اگر تو منی پس من کیستم ؟! (از اعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن مهلب بن ابی صفره ازدی ، مکنی به ابوخالد، برادر زن حجاج و پسر مهلب والی حجاج در خراسان بود. پس از مرگ پدر به جای ...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن میسرة، مکنی به ابی یوسف ، محدث است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ماده ٔ ابویوسف (یزید...) و تاریخ بیهق ص 201 شود.
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن نعمان حمیری ، معروف و ملقب به ذوالکلاع الاکبر، از پادشاهان دوران جاهلی یمن بود. بتی که در قرآن کریم به نام «ن...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن ولیدبن عبدالملک ،ملقب به ناقص ، دوازدهمین از خلفای بنی امیه . (یادداشت مؤلف ). او کنیه ٔ ابوخالد داشت و از خلفای دو...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن هارون بن زاذان بن ثابت سلمی وسطی ، مکنی به ابوخالد، در حدیث از حافظان ثقه و در علوم دین استاد و محیط، و در هوشیار...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن هبیرةبن مثنی فرازی ، مکنی به ابوخالد، از رجال نامی مروان حمار آخرین خلیفه ٔ اموی بود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 6...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن یزیدالاودی . در عهد عمربن عبدالعزیز والی اصفهان شد. او برادر ادریس الاودی است ، که عبداﷲبن جعفربن فارس در کتاب خود...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) نهری است در دمشق . این نهر را از نهر بروایجی که در دامنه ٔ کوهی واقع شده در طرف ثورا جدا ساخته اند و منسوب است به یزید...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) بجلی . رجوع به یزیدبن اسدبن کرز... شود.
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) بریدی شامی ، یکی از قراء بود و او را قرائتی است . (ابن الندیم ).