اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

یزید

نویسه گردانی: YZYD
یزید. [ ی َ ](اِخ ) ابن جبریل (ابی کبشة)بن یسار سکسکی ، از فرماندهان بزرگ و دلیر امویان و فرمانده ٔ عسس و سپهسالار عبدالملک بن مروان بود و ولید پس از مرگ حجاج او را به امارت عراقین منصوب کرد. وقتی سلیمان به خلافت رسید فرمانروایی سند را بدو داد. یزید 18 روز پس از انتصاب جدید به سال 96 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن رومان اسدی ، یکی از قراء که نافع قرائت را از او اخذ کرد. (نفائس الفنون ). یزیدبن رومان قاری ، مکنی به ابوروح ، تابع...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن زریع بصری عیشی ، مکنی به ابومعاویه ، در عصر خود محدث بصره بود. احمدبن حنبل و ابن سعد او را ستوده و از ثقات شمرده اند...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن زمعةبن ابی جیش الاسود اسدی قرشی ، از صحابه و یکی از کسانی بود که ریاست قبیله ٔ قریش در دوران جاهلی بدانان ختم ش...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن زیادبن ربیعه حمیری ، مکنی به ابوعثمان و ملقب به مفرغ ومعروف به ابن مفرغ ، شاعر غزلسرا و هجوگوی چیره دستی بود و ن...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن سلمةبن سمرة. رجوع به یزید (ابن طثریه ...) شود.
یزید. [ ی َ ] (اِخ )ابن سوید ازدی مصری ، مکنی به ابورجاء و مشهور به یزیدبن ابی حبیب ، در صدر اسلام مفتی اهل مصر بود. وی نخستین کسی است که...
یزید. [ی َ ] (اِخ ) ابن شجره ٔ رهاوی ، از فرمانروایان بزرگ ونامدار و شجاع دوران اموی و از یاران معاویه بود. معاویه او را به سرکردگی سه هزا...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن صقلاب . رجوع به یزیدبن محمدبن صقلاب ... شود.
یزید. [ ی َ ](اِخ ) ابن ضبة. رجوع به یزیدبن مقسم ثقفی ... شود.
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن طثریةبن سلمه ، مکنی به ابوالمکشوح ، از مشاهیر شعرای عرب و اشعارش در حماسه و اغانی مذکور است .ابوالفرج اصفهانی دیوا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۹ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.