یزید
نویسه گردانی:
YZYD
یزید.[ ی َ ] (اِخ ) ابن مزیدبن زائده شیبانی ، مکنی به ابوخالد و ابوزبیر و معاصر هارون الرشید، در سخا و کرم مشهور بود. شاعران در مدح وی اشعار فراوانی گفته و صله های بیکرانی گرفته اند. وی برادرزاده ٔ معن بن زائد معروف بود و در مکارم او نوادر بسیاری مشهور است . یزیدبه سال 185 هَ . ق . درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ج 6). او والی ارمینیه و آذربایجان شد. هارون الرشید او را به جنگ ولیدبن طریف شیبانی که علم طغیان بر ضد هارون برافراشته بود فرستاد. یزید ولید را کشت و به ارمینیه بازگشت . مرگ یزید به سال 185 هَ . ق . در بردعه که از شهرهای آذربایجان بود اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 274 و 289 و سیرة عمربن عبدالعزیز ص 84 و الوزراء والکتاب ص 132 و ابن خلکان ج 2 ص 437 و فهرست تاریخ سیستان والبیان والتبیین فهرست ج 1 و 2 و 3 و تاریخ اسلام ص 187 شود.
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن مهلب بن ابی صفره ازدی ، مکنی به ابوخالد، برادر زن حجاج و پسر مهلب والی حجاج در خراسان بود. پس از مرگ پدر به جای ...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن میسرة، مکنی به ابی یوسف ، محدث است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ماده ٔ ابویوسف (یزید...) و تاریخ بیهق ص 201 شود.
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن نعمان حمیری ، معروف و ملقب به ذوالکلاع الاکبر، از پادشاهان دوران جاهلی یمن بود. بتی که در قرآن کریم به نام «ن...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن ولیدبن عبدالملک ،ملقب به ناقص ، دوازدهمین از خلفای بنی امیه . (یادداشت مؤلف ). او کنیه ٔ ابوخالد داشت و از خلفای دو...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن هارون بن زاذان بن ثابت سلمی وسطی ، مکنی به ابوخالد، در حدیث از حافظان ثقه و در علوم دین استاد و محیط، و در هوشیار...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن هبیرةبن مثنی فرازی ، مکنی به ابوخالد، از رجال نامی مروان حمار آخرین خلیفه ٔ اموی بود. (از قاموس الاعلام ترکی ج 6...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن یزیدالاودی . در عهد عمربن عبدالعزیز والی اصفهان شد. او برادر ادریس الاودی است ، که عبداﷲبن جعفربن فارس در کتاب خود...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) نهری است در دمشق . این نهر را از نهر بروایجی که در دامنه ٔ کوهی واقع شده در طرف ثورا جدا ساخته اند و منسوب است به یزید...
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) بجلی . رجوع به یزیدبن اسدبن کرز... شود.
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) بریدی شامی ، یکی از قراء بود و او را قرائتی است . (ابن الندیم ).