یزید. [ ی َ ] (اِخ ) بریدی شامی ، یکی از قراء بود و او را قرائتی است . (ابن الندیم ).
من یزید. [ م َی َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ استفهامی ) ۞ مخفف «هل من یزید»؛ یعنی آیا کسی هست که زیاده کند. (آنندراج ). || (اِ مرکب ) نوعی از ...
رجاهل یزید. [ رَ هَِ ی َ ] (اِخ ) ابن معقل . مقتول بدست حرّبن یزید ریاحی در کربلا. رجوع به حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 215 شود.
یزید اهوازی . [ ی َ دِ اَهَْ ] (اِخ ) مؤسس فرقه ٔ یزیدیه . رجوع به یزید (ابن انیسة) شود.
غایط بنی یزید. [ ی ِ ب َ ی َ ] (اِخ ) یک نخل و یک باغی است در یمامه . جایگاهی است ازبرای بنی نمیر و در آنجا نخل است . (معجم البلدان ).
ابراهیم بن یزید.[ اِ م ِ ن ِ ی َ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم نخعی شود.
ربیعةبن یزید سلمی . [ رَ ع َ ت ِ ن ِ ی َ دِ س َ ] (اِخ ) بنابه نوشته ٔ بخاری و ابن حیان و جز آنان از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) بود و ابن عبدالبر ...
بنیانگذار سلسله شروانشاهان یا حکام شروان، یزید بن مزید شیبانی والی آذربایجان و ارمنستان بود که در جنگ با طوایف خزر در این نواحی کسب شهرت کرد و ولایت ش...