یعر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        YʽR
    
							
    
								
        یعر. [ ی َ ] (ع  اِ) بزغاله  که  آن  را جهت شکار در مغاک  شیر و دیگر سباع  بندند یا عام  است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). بزغاله  که  بر دام بندند برای  صید. (مهذب الاسماء). پایدام .  || نام  درختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        خوب یار. (اِخ ) دهی  است  از دهستان  چهاراویماق  بخش  قره آغاج  شهرستان  مراغه . آب  آن  از چشمه  و محصول  آن  غلات  ونخود و بزرک . شغل  اهالی  زراعت ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خوب یار. (اِخ ) دهی  است  جزء دهستان  گرمادوز از بخش  کلیبر شهرستان  اهر. آب  آن  از رودخانه ٔ سلین چای  و چشمه . محصول  آن  غلات ، شغل  اهالی  زراعت ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دین یار. (ص  مرکب ، اِ مرکب ) یار و یاور و مددکار دین .  ||  نامی  از نامهای  مردان  زردشتی . (یادداشت  مؤلف ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        رمه یار. [ رَ م َ / م ِ ] (ص  مرکب ، اِ مرکب ) چوپان . شبان . رمیار. رمه بان . رمه دار. گله بان .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اسب یار. [ اَ ] (ص  مرکب ) رایض .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        علی یار. [ ع َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  دیزمار خاوری ، بخش  ورزقان ، شهرستان  اهر. دارای  887 تن  سکنه . آب  آن  از چشمه  تأمین  می شود. و محصول...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نیک یار. (ص  مرکب ) مشفق . موافق . صمیم . مونس . مشفق  : نوشتم  یکی  نامه ٔ دوست وارکه  هم  دوست  بوده ست  و هم  نیک یار. دقیقی .چو سیماه  برزین  شنید...
                    
										
                 
            
									 
        
            
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.