۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
معز. [ م َ ع َ / م َ ] (ع اِ) بز. (ترجمان القرآن ) (نصاب الصبیان ). بز، خلاف ضَاءْن . (منتهی الارب ). بز که حیوان معروف است . (غیاث ) (آنندراج...
معز. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ ماعز. (ناظم الاطباء).
معز. [ م َ ] (ع مص ) جدا کردن بز را از گوسفند. (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معز. [ م ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَمعَز و مَعزاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به امعز و معزاء شود.
معز. [ م َ ع َ ] (ع اِمص ) درشتی و سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) زمین درشت . (منتهی الارب ) (آنندر...
معز. [ م ُ ع ِزز ] (ع ص ) گرامی دارنده . (آنندراج ). کسی که تعظیم می کند و عزیز می دارد. (ناظم الاطباء). عزیزکننده . عزت بخش . مقابل مُذِل ّ. (یا...
معز. [ م ُ ع ِزز ] (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معز. [ م ُ ع ِزز ] (اِخ ) رجوع به عزالدین آیبک و طبقات سلاطین اسلام ص 71 شود.
معض . [ م َ ع َ / م َ ] (ع مص ) خشمناک گردیدن و دشوار شدن کار برکسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دشوار شدن کار بر کسی و خش...
معض . [ م َ ع ِ ] (ع ص )خشمناک از کار و آنکه کار بر وی دشوار آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).