اجازه ویرایش برای همه اعضا

صبه

نویسه گردانی: ṢBH
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
صبح خیزی . [ ص ُ] (حامص مرکب ) سحرخیزی . زود بیدار شدن : بختش بصبح خیزی تا کوفت کوس دولت گلبانگ کوس او را دستان تازه بینی . خاقانی .صبح خیزی...
صبح خوان . [ ص ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) (مرغ ...) بلبل : ز پرده ناله ٔ حافظ برون کی افتادی اگر نه همدم مرغان صبح خوان بودی . حافظ.چه حالت اس...
صبح حشر. [ ص ُ ح ِ ح َ ] (اِخ ) بامداد قیامت . صبح قیامت . صبح جزا. و رجوع به صبح جزا و صبح محشر شود.
صبح رایت . [ ص ُ ی َ ] (ص مرکب ) درخشان درفش . رخشان بیرق : ای شاه عرش هیبت خورشید صبح رایت چترت همای نصرت وآفاق زیر بالش .خاقانی .
صبح سوزی . [ ص ُ ] (حامص مرکب ) افروختن صبح : یا آه عاشق بود خود بر صبح سوزی نامزدکان تیر آتش پاش زد بدْرید خفتان صبح را.خاقانی .
صبح شدن . [ ص ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بامداد شدن . روز شدن .
صبح روان . [ ص ُ رَ / رُ ] (اِ مرکب ) جمع صبح رو. کنایه از جوانان است که نقیض پیران باشد. || مسافران . (برهان قاطع).
صبح سحر.[ ص ُ ح ِ س َ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صبح زود.
صبح دوم . [ ص ُ ح ِ دُ وُ / دُوْ وُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صبح صادق . صبح راستین . صبح آخرین : آنکه چون صبح دوم گر دم زند در علم و دین ...
نفس صبح . [ ن َ ف َ س ِ ص ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دم صبح . نسیم ملایمی که به گاه طلوع صبح وزد. نفحه ٔ بامدادی : آمدنفس صبح و سلامت ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۱ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.