اجازه ویرایش برای همه اعضا

باد

نویسه گردانی: BAD
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۵ ثانیه
گرم باد. [ گ َ ] (اِ مرکب ) باد گرم باشد. || مجازاً سموم .
نوش باد. (فعل دعایی ) دعائی است نوشنده را. (یادداشت مؤلف ). گوارا باد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). عبارتی که در بزم باده ، ساقی ...
گنج باد. [ گ َ ج ِ ] (اِخ ) گنج بادآور. گنج بادآورد. رجوع به گنج بادآورد شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
هر گونه وسایلی که دارای شکلی "ای رو داینامیکی" باشند.
به سکون و. جداکردن گندم از کاه با کمک باد در گویش کازرونی(ع.ش)
باد دادن . [ دا دَ ] (مص مرکب ) جامه های پشمینه و موئینه را بمعرض هوای آزاد گستردن تا بیدها بمیرد و غله ٔ تر را برای منع از کپک زدن و خشکیدن...
باد خصیه . [ دِ خ ُص ْ ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) آبدر خصیه . اُدْره . قیل الماء. استسقاء خصیه . آماس مائی در ضفن . (شلیمر). رجوع به باد...
باد جستن . [ ج َ / ج ِ ت َ ] (مص مرکب ) هیجان . || بمجاز، خطری پیش آمدن . اشکالی ایجاد شدن :چو فرمان خسرو نیاورد یادنگر تا سرانجام چون جست ب...
باد جنوب . [ دِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد نکبا. بادیست مخالف مزاج آدمی چنانکه در کتب طبیه مذمت آن بسیار مسطور است . (غیاث ) (آنندرا...
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۲۳ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.