اجازه ویرایش برای همه اعضا

ریع

نویسه گردانی: RYʽ
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
ریع. [ رَ / ری ] (ع ص ، اِ) زمین بلند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای بلند. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسی...
ریع. [ رَ ] (ع اِ) اول هرچیزی و افضل آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || اول جوانی . (دهار). || روشنی چاش...
ریع. [ رَ ](ع مص ) گوالیدن و فزون گشتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زیادت شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی )...
ریع. (ع اِ) عبادتگاه ترسایان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). صومعه . (اقرب الموارد).
نیایشگاه ترسائی، کبوترخان، پشته بلند
ریع کردن . [رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) افزون شدن و زیاد گشتن . (ناظم الاطباء). زیاد شدن غله . (فرهنگ فارسی معین ).
ریا. (ع اِمص ) ریاء. ظاهرسازی . چشم دیدی . (یادداشت مؤلف ). ساختگی . ظاهری : زنا و ریا آشکارا شوددل نرم چون سنگ خارا شود. فردوسی .من مانده ب...
ریا. [ رَی ْ یا ] (ع ص ) مؤنث رَیّان . زن سیراب . ج ، رِواء. (منتهی الارب ) (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). رجوع به ریان شود. || (اِ) ...
ریاء. (ع اِ) مقدار. گویند: هم ریاء الف ؛ یعنی آنان بقدر هزارند در چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || مقابل و روبرو. گویند: قو...
ریاء. (ع مص ) بنمودن کسی را خلاف اعتقاد. (منتهی الارب ). نمودن خلاف اعتقاد. (ناظم الاطباء). || خویشتن را به نیکی به خلق نمودن و کاری ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.