تنفیذ. [ ت َ ] (ع مص ) فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || روان کر...
نفوذکردنوگذشتندرچیزیمثلگذشتنتیرازنشانه , اجراکردنوروانکردنفرمانونامه, فرستادنحکم
1 - ( مصدر ) نفوذ دادن . 2 - نفوذ کردن و عبور از چیزی همچو...
اعتبار بخشیدن به سندی به وسیله تایید و امضای آن .
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویچیات vicyāt (سغدی)***فانکو آدینات 09163657861
تنفیز. [ ت َ ] (ع مص ) برجهانیدن کودک را. || تیر بر ناخن گردانیدن تا کجی از راستی معلوم گردد، یقال : نفزت ُ السهم علی ظفری ؛ اذا ادرته . (...
تنفیض . [ ت َ ] (ع مص ) سخت فشاندن جامه و درخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).