داره
نویسه گردانی:
DʼRH
[ ر ِ ]داس درو که تیغه آن کشیده و نوک تیز و برخی از اقسام آن دارای دندانه های ریز است. نوع بلند آن را کشاورزان برای کوتاه کردن علفزار به کار می برند و در برخی جوامع به ابزار دست ملک الموت شهرت دارد. این تصور در ایران نیز سابقه دارد، آن جا که زال در پاسخ به پرسش موبدان می گوید: دروگر زمان است و ما چون گیا/ همانش نبیره همانش نیا.
از ریشه dar- (درودن (درو کردن) - دریدن - پاره کردن-)
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
دارةبحتر. [ رَ ت ُ ب ُ ت ُ ] (اِخ ) موضعی است در وسط اجاء که یکی از دو کوه طی باشد. (معجم البلدان ).
دارة وشجی . [ رَت ُ وَ جا ] (اِخ ) نام موضعی است . (معجم البلدان ).
دارة منزر. [ رَ ت ُ م ِ زَ ] (اِخ ) نام جایی است . (معجم البلدان ). رجوع به دارةخنزر شود.
دارة محصر. [ رَ ت ُ م َ ص َ ](اِخ ) یا دارةمحصن نیز آمده است . نام جایی است در دیار بنی نُمیر در کنار ثهلان اقصی . (معجم البلدان ).
دارة مکمن . [ رَ ت ُ م َم ِ ] (اِخ ) جایی است در بلاد قیس . (معجم البلدان ).
دارة خنزر.[ رَ ت ُ خ َ / خ ِ زَ ] (اِخ ) در اشعار بعض شاعران عرب نام آن آمده است و آن را دارة منزر نیز گفته اند. رجوع به معجم البلدان و رج...
دارة داثر. [ رَ ت ُ ث ِ ] (اِخ ) نام موضعی در زمین فزاره است ودر اثر نام آبی است در آن ناحیه . (معجم البلدان ).
دارة دمون . [ رَ ت ُ دَم ْ مو ] (اِخ ) موضعی است و شاعری از آن نام برده . (معجم البلدان ).
دارة رفرف . [ رَ ت ُ رَ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است و در شعر راعی آمده است . (معجم البلدان ).
دارة عویج . [ رَ ت ُ ع ُ وَ ] (اِخ ) نام موضعی است .