اجازه ویرایش برای همه اعضا

دلیر

نویسه گردانی: DLYR
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
دلیر. [دِ ] (ص ) دلاور. شجاع . بهادر. (از ناظم الاطباء). بادل . پردل . دلدار. نیو. هزو. (برهان ). مقابل بددل . أحوَس . ألیَث . ألیَس . أهیَس . ا...
دلیر. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهستان ، بخش کلاردشت ، شهرستان نوشهر، با 850 تن سکنه . واقع در 32 هزارگزی جنوب باختری مرزن آباد و 12 هز...
دلیر شدن . [ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دلاور شدن . دلیر گشتن . شجاع شدن . استیساد. اقدام . بأس . بسالة. بطالة. بطولة. تجرؤ. شجاعة. (دهار). نجدة.نهاک ...
دلیر کردن . [ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دل دادن . شجاع و دلاور کردن . بی باک کردن . تجرئه . تشجیع. (المصادر زوزنی ). تطویع. (از منتهی الارب ). تنجید...
دلیر گشتن . [ دِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دلیر گردیدن . دلاور شدن . شجاع شدن . || جرأت کردن . مسلط و چیره گشتن : برشنا کردن دلیر نگشته بود. (من...
دلیرگردیدن . [ دِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) دلاور شدن .دلیر گشتن . شجاع شدن : صرامة؛ دلیر و چالاک گردیدن . (از منتهی الارب ). || جسور شدن . بی باک...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دلیر گردانیدن . [ دِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) دل دادن . دلاور کردن . شجاع کردن . دلیر کردن . || جسور کردن . گستاخ گردانیدن . تجرئه . (از منتهی الارب...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.