اجازه ویرایش برای همه اعضا

جلوه

نویسه گردانی: JLWH
جلوه تخلص فربود شکوهی شاعر معاصر(زایش 1348-درگذشت؟) کشورمان است. وی زاده شهرستان آستانه اشرفیه یکی از مناطق استان گیلان در شمال کشور ایران است. وی از کودکی به غزل علاقه فراوانی داشت و برای خود زمزمه هایی می کرد. در سال 1371 ه.خ وی پس از درگذشت استاد شهریار نخستین غزلش را با آغازینه "درود از من ترا ای شهریار مُلک جان اینک - زبان در کام بودم تا تو بودی نغمه خوان اینک" سرود و به نخستین کنگره بزرگداشت شهریار فرستاد. وی در این غزل با "فانی گیلانی" تخلص کرد.
پس از مشرف شدن بر مزار خواجه حافظ شیرازی از او مدد خواست تا تخلص بهتری بگزیند.
پس از بازگشت از شیراز در عالم دوستی در خواب دید خواجه را و غزلی عنایت فرمود و گفت که برو این غزل را به فلانی (شکوهی) بده!
از خواب که بر می خیزد غزل را یادداشت می کند. در بیت پایانی غزل خواجه فرموده بودند:‌ پیغام حافظ این بود تا از غمش نسوزی - جلوه به جلوه گاهت جلوه نمی نماید.
خواجه در این بیت سه بار واژه "جلوه" را آورده بودند. فربود شکوهی نیز تخلص "جلوه" را زان پس اختیار کردند و همه غزلهایش را با این نام امضا می کنند.
از وی کتابی با نام " جلوه شوق" که گزیده ای از غزلیاتش است از سوی موسسه هنری اردی بهشت در سال 1387 به چاپ رسیده است.
یکی از غزلیاتش را در ادامه می آوریم:

شور دگر

وقت آن است به میخانه قدح در گیریم ----- تا میی مانده لبی از لب ساغر گیریم

خوش برآنیم نظر در ره جانان هر دم ----- تا که از خاطر رندان مددی بر گیریم

ای بت چشم چو بادام مزن تیر بلا ----- ما اسیر سر زلفیم نه لشکر گیریم

کرده ام توبه که از کوی تو باز آیم باز ----- طالع بخت من آن است که از سر گیریم

گر به شطرنج جفا از همه کس دربازیم ----- به ادب نیست اگر خرده به داور گیریم

پیر ما گفت به راز از سر دین ما را دوش: ----- لطف او برتر از آن است که با زر گیریم

به نوای خوش آن دف که زند پنجه او ----- جان روان می شود از تن پی او پَر گیریم

به هوای سر کویش برسیم از سر مِهر ----- خوش در آن زلف خَم اندر خَمش اندر گیریم

صوفی از آینه صاف به جامم بنگر ----- تا در آن جلوه ز می شور دگر بر گیریم

جلوه (فربود شکوهی)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
جلوه . [ ج ِ وَ / وِ] (از ع ، اِ) رونق و ضیاء و تابش . (ناظم الاطباء).- جلوه داشتن ؛ رونق و تابش داشتن .- جلوه پناه ؛ تابدار و نورانی . (ناظم...
جلوه . [ ج َل ْ وَ ] (اِخ ) از آبهای ضباب است در حمی . (حمی ضریه ). (از معجم البلدان ).
جلوه . [ج ِل ْ وَ ] (اِخ ) ابوالحسن بن سیدمحمد طباطبایی اصفهانی زواری معروف به میرزای جلوه از اکابر فلاسفه ٔ اسلامی و از نوادگان میرزا رفیعا...
جلوه گر. [ ج ِل ْ وَ / وِ گ َ ] (ص مرکب ) هویدا و آشکار و پدید و ظاهر. (ناظم الاطباء).
جلوه گری . [ ج ِل ْوَ / وِ گ َ ] (حامص مرکب ) ظهور. || ناز وکرشمه و دلبری . || تابش . (ناظم الاطباء).
جلوه مست . [ ج ِل ْ وَ / وِ م َ ] (ص مرکب ) مغرور از ناز و کرشمه . (ناظم الاطباء).
جلوه گاه . [ ج ِل ْ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) روزگار و جهان . || حجله خانه ٔ عروس که در آنجانقاب را جهت شوی از روی برمیدارد. (ناظم الاطباء).
شفق جلوه . [ ش َ ف َ ج ِل ْ وَ / وِ ] (ص مرکب ) سرخگون . (ناظم الاطباء). که جل__وه ٔ شفق دارد. سرخرنگ : هوا تمام شفق جلوه شد تماشا کن چه کرده ا...
"جلوه شوق" نام کتابی از گزیده غزلیات جلوه (فربود شکوهی) شاعر معاصر (زایش 1348-درگذشت؟) است که در سال 1387 ه.خ از سوی موسسه هنری اردی بهشت به زیور طبع...
حسن جلوه . [ ح َ س َن ِ ج ِ وَ ] (اِخ ) (ابوالَ ...) رجوع به جلوه شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.